دو شعر از دکتر بیژن باران |
|
۱ ـ چالوس
گربه مه در کش و قوس، آهسته رَوَد، تمام خواه.
از دره بالا آید ـ خزد به سینه کش کوه، خموش
در پی، سفید تور ژنده پنبه ای کشانده شود ـ
به شانه و سر ـ با لیس بر تنه و دیواره سنگ لیز
تسطیح تاریک برجستگی و قعر، تبسّم سکوت صبح
شیری هراس، حجم حایل هراز
تعلیق اشباح پنهان گمشده گذشته ها.
آویز ـ هیولای صخره و درخت؛
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از محمّدرضا حاج رستم بگ لو |
|
به پاس پرچم مشروطه ، گزارش آب و هواشناسی
کمی تا قسمتی در سایه روشن های پوچستان
پر از غمناکی پاییز در سلّول هر زندان
غباری بغضگاهی با کمی رگبار خون از چشم
سگ آلوده تر از تزریق هر معتاد در تهران
سرابی نیمه آبی، وهم در وهم دو مرغابی
شرابی جاری از جنّات تجریش و پل شمران
دما تا بی نهایت صفر، در حجم مکعب خشت
ومه با غلظتی از درّه یوشایوش تا یمگان
جذامی کاملن واگیر در حال فراگیری
ویک جبهه هوا زیرهوس درهر نفس پنهان
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شکل دیگر دیدن / منصور خورشیدی |
|
یک دقیقه سکوت
محمد علی حسنلو
نشر هشتاد ـ ۸۹
___________________________
شعر را می توان اندیشه ی زبان تعبیر کرد ، وقتی هویت خود را آشکار می کند ، بیش تر نمود پیدا می کند. زمانی که خواسته های شاعر در حضور و غیاب کلمات ، ورای خاصیّت ارتباطی به صورت نمادین یا استعاری عرضه می شود ، عینیّت پیدا می کند . شکل حرف هایی که به سطر تبدیل می شوند و سکوت را می شکنند و رفتار هیچ چیز ی را باور ندارند .
دست ها دیگر
رفتار دستبند را حس نمی کنند .
گاهی گل سرخی
پر پر شده روی تابوتم
همین هویّت عینی به حقیقت می رسد و آگاهی انسان را شکل دگر می دهد .
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از رضا کاظمی |
|
۱ ـ
دلم دیگر به این عشقها گرم نمیشود؛
باید به مادرم برگردم
اتّفاق است دیگر…
۲ ـ
من که جای خود؛
چشمهات
خورشید را هم زخم میزنند!
چشمزخمِ کودکیهایم کجاست مادر؟
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ترجمه ای آزاد از شعر کودک و مادر:اوژن فیلد/کامبیزمنوچهریان |
|
کودک و مادر
سروده اوژن فیلد
مادر ای عشق من، اگر روزی
دست خود را به من تو بسپاری
و به هرجا که گویمت با من
نرم و چابک قدم تو برداری
من تو را می برم به رؤیاها
سرزمینی قرین زیبایی
روشن از نور ماه، شب هایش
آسمان پرستاره، رؤیایی
نظرات[۴] | دسته: ترجمه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از حمید رضا اکبری شروه |
|
شیطان چوب خوش می تراشد
پشتش به من که می شود / یادش به من نیست شاید ؟!
رد بوسه اش هم پاک شده است / بابوی الکل !
این رنگ سرخ هم از پیاله او نیست؟
کمی قدیمی چپ می زنم / شیطان چوبش را تراشیده
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
زن درداستان های واقع گرایانه ی صادق هدایت/دکترمجیدپویان |
|
عنوان مقاله :بررسی جامعه شناختی جایگاه زن در داستان های واقع گرایانه صادق هدایت
________________________________
برخلاف اجماع نسبتاً کلّیای که در مورد زنستیزی هدایت وجود دارد، این ستیزندگی عموماً در زمینه مناسبات عاطفی و زناشویی است، حال آنکه هدایت در برخورد با «زن» در مقام عضو جامعهای با ساختارهای فرهنگی، اجتماعیِ سنّتی و مردسالار، موضعگیریای کاملاً انسانی، حمایتگرانه و نوعدوستانه دارد.اوج این رویکرد انسانی را میتوان در داستانهایی مانند: تخت ابونصر، گجسته دژ و زنی که مردش را گم کرد دید.او حتّی در داستانهایی مانند: مُحلّل و طلب آمرزش که با نگاهی زنستیز عملکرد زنانی را که موجب بیچارگی مردان شدهاند، به نقد میکشد، باز هم زمینههای فردی، اجتماعی، روانی و طبقاتیِ چنین عملکردی را نشان میدهد و تا حدودی آنان را بیگناه و حتّی قربانی قلمداد میکند….
فقر اقتصادی و فرهنگی، باورهای خرافی و عامیانه غلط درباره زنان، سوءاستفاده از برخی هنجارهای عرفی و شرعی؛ ناآگاهی طبقاتی، غلبه نظام مردسالار، برداشت صوری و قشری و خرافهآمیز از دین، خودباختگی در برابر فرهنگ و تمدّن غرب، چندهمسری، بیماری و نبود امکانات بهداشتی، نگاه ابزاری مردان به زن و… از عواملی است که در جامعه در حال گذارِ روزگار هدایت به تباهی و قربانی شدن زنان میانجامد.
نظرات[۳] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از رها صافی |
|
رها صافی
تولّد : افغانستان ، ا فرودین ۱۳۷۳ ش
__________________________________
باران می بارد
و مادرم که هر شب
از دست پدرم
شام شلاق می خورد
من گوشه ی اتاقم کِز می کنم
ورادیو اعلام می کند:
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
تأمّلی بر کتاب شعر«من شاعر متولّد شدم»/مجتبی مرادی |
|
« من شاعر متولّد شدم» بهار ۱۳۸۹ در۸۵ صفحه توسّط انتشارات کودک و نوجوان رعنا در ۳۰۰۰ نسخه چاپ شد. پس از انتشار کتاب از روزنامه ها ،رادیو،تلویزیون و سایت های خبری در باره ی فروغ داودی حرف و حدیث های زیاد شنیده شد. او را به عنوان خردسال ترین شاعر شعر نو معرفی کرده اند، البتّه توانایی اش در سخنوری را هم باید به عناوین شعر گویی اضافه کرد. امروز نوشتن از فروغ داودی خردسال بزرگ اندیش کمی سخت به نظر می رسد؛ با توجّه با نوع و بیان شعری اش خواننده می ماند که چرا و چگونه به این نوع از شعر کشیده شده است ؟در حالی که بزرگ تر های اسم در کرده و عنوان برده مشغول سرودن شعر اتل متل برای امثال او می باشند.فروغ می گوید:« وقتی شعرهای کودکانه ی بعضی از شاعران را می خوانم خنده ام می گیرد؛این همه ابتدایی و کلیشه ای!…واقعا چرا به نیاز روز کودکان در نوشته ها توجه نمی کنیم چه اشکالی دارد کودکان ادبیّات روز را یاد بگیرند و در این زمینه ذهنیتشان را پرورش بدهند؟»…وقتی با فروغ صحبت می کنی در ایده ها و اظهار نظرهایش می مانی!
…فروغ مدرسه نمی رفت که با کتاب آشنا شده و الفبا را که یاد گرفت خورد و خوراکش کتاب شد،این را مادرفروغ می گویدو پدر که با مهربانی به چهره ی فروغ که دو چشم درشت در آن برق می زنند، نگاه می کند و می گوید: من دوست دارم فروغ به رشته ی پزشکی فکر کند و شعر و ادبیّات برایش زنگ تفریح باشد!
نظرات[۲] | دسته: شعر, معرّفی کتاب, نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از سالارعبدی |
|
قافیه اش پر پر بود!
گل بود ولی قافیه اش پر پر بود
درکش ز توان عشق بالاتر بود
حتّی خود عشق سینه چاکش شده بود
لبریز حماسه بود ، چون مادر بود!
مادر بیمار!
آسوده بخواب مادر بیمارم
راحت شدی از اذیت و آزارم
با دسته گلی به دیدنت آمده ام
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از محمّد صادقی |
|
♦
…وخرداد
ماه بادهای کاغذیست
تا بچّه ها
تیتر روزنامه ها را به ابرها نشان بدهند
♦♦
این روزها
کوچه های دلم را آسفالت می کنم
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از شاپور احمدی |
|
۱ . چادرش…
چادرش را خوب پیچاند. نه از کنار حیاط ما، از نزدیکی نردههای همسایه پیش آمد.
دست در زبالهدانی کرد و مقوایی بزرگ بر سر گذاشت و با چند زن دیگر گذشت. آن وقت زنانی دیگر بازگشتند با مقواهایی که باد در آنها میگردید.
دست های خوبی دارد، همین طور گونه، یکی گفت.
سال دیگری، دیگری گفت.
بسیار باادب، یکی دیگر.
پیادهروی، و یکی دیگر.
هر چه بود، حین سرکشی در بیرون رخ داد و خردهخرده تمام شد.
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
هماهنگی لحن و تیپ در آثار احمد محمود/فاطمه محسن زاده |
|
شخصیّت هر گوینده ای از خلال گفتارش آشکار می شود. گفتگوی داستانی درصورتی که متناسب با گوینده اش باشد، معرّف خصوصیّات روحی وفکری اوست. می دانیم که شیوه ی صحبت کردن هرفرد از تفکّر ، پیشینه ی خانوادگی وتربیتی ، قرار گرفتن در موقعیّت های گوناگون وبسیاری موارد دیگر تأثیر می پذیرد.نویسنده با آگاهی به این عوامل تأثیر گذار می تواند گفتگوهایی جذّاب و متناسب را ارائه دهد.
در این مقاله با در نظر گرفتن توانمندی و مهارت احمد محمود (۱۳۱۰-۱۳۸۱)درنگارش گفتگو هایی درخشان در داستان هایش ، پس از مطالبی با عنوان : “لحن ” ، “تفاوت لحن قصّه ها با داستان های امروزی ” ،” هماهنگی لحن متن داستان وگفتگوها”، به ذکرتوضیحات و شواهد متنوّعی با محوریّت هماهنگی لحن و تیپ در آثار احمدمحمود پرداخته شده است . امید که مقبول اهل ادب افتد.
لحن
لحن در اثر ادبی ، طرز برخورد نویسنده را با موضوع نشان می دهد؛ بدین گونه که لحن نویسنده در نوشته می تواند محزون، جدّی ، طنزآمیز، احساساتی ، ریشخندآمیز و … باشد.
نظرات[۴] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
زن و ادبیّات / فاطمه محسن زاده |
|
” آیا ادبیّات زنانه دارای سنّتی متمایز است ؟ آیا زنان و مردان در نوشتن و آفرینش ادبی با هم فرق دارند ؟ آیا هر نوشته ی ادبی زنانه ” فمنیستی ” است ؟آیا زنان برای نویسنده شدن با دشواری های بیش تری دست و پنجه نرم می کنند؟
زنٍ نویسنده با چه مسائل متفاوتی روبرو می شود ؟ آیا نگارش زنانه نقد جداگانه ای می طلبد ؟
این مجموعه ی مقاله ها پیش درآمدی است برای پاسخ گویی به پرسش هایی از این دست . کتاب حاضر می کوشد در بخش های گوناگون ، از زبانٍ زنان صاحب نظر در ادبیّات غرب ، به مسائل ویژه ی زنان قلمروادبیّات داستانی بپردازد.
نظرات[۰] | دسته: معرّفی کتاب | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از حمید رضا اکبری شروه |
|
برای اشک و مانا
۱ ـ
ماهی مرده
امّا من نفس می کشم
در تنگ بی حوا !
۲ ـ
تولّد
تقدیری که مرا می زاید .
۳ ـ
سکوتم
از آزادی ست !
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دوشعر از علیرضا نوری |
|
۱ ـ
به کرم الله و چشم هایش…
به دویدن
در راه پله ای که هرچه بالاتر می روی
به جایی ختم نمی شود
و تاریکی که از پشت سرت مدام نزدیک تر…
آنقدر نزدیک
که به بازی ترسناکی
وارد می شوی…
روشنایی
چشم می گذارد و تو را هیچ وقت پیدا نمی کند
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
تنهایی هدایت / امیرحسن چهل تن (بخش پایانی ) |
|
درد هدایت ، این کاشف تیزبین تاریکی های درون ما تنها از کهنه پرستان نبود ، بلکه متجددینی که از نوع شین . پرتو نیز عاجزاز درک نبوغش را تخطئه ی او را پیش گرفته بودند . جنتی عطایی از قول شین . پرتو می نویسد : هدایت نسخه ی خطی بوف کور را به من داد که بخوانم . آن را خواندم و به او گفتم که خوشم نمی آید . شاید بدانید که من عاشق زیبایی و زندگی هستم واز هرچه نومیدکننده و گمراه کننده باشد بیزارم.
هدایت ناچار به دوستی می نویسد : همه ی درها بسته است ، خودم را نمی خواهم گول بزنم .
انجوی شیرازی می نویسد : « در همان سالهایی که هدایت با بی اعتنایی و حتی دشمنی هیأت حاکمه ی ایران روبه رو بود ، صدها نفرافراد بی هنرمدال علمی و فرهنگی گرفتند، چندین نفر که صلاحیت علمی نداشتند و حتی زبان نمی دانستند ، مأمورامور فرهنگی ما دراروپا بودند ، گناه هدایت فقط یک چیز بود : مناعت و بزرگ منشی .»
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چرخیدن در مدار کلمه / منصور خورشیدی |
|
کلمه هایی که انگار خوابشان نمی برد
شاعر : نیلوفر ضرغامیان
نشر نگیما ـ ۸۸
______________________________________
توصیف مستقیم احساس و عواطف از راه تماشای پدیده های موجود در اطراف شاعر ، تفکّر اورا در یک محدوده ی تنگ محصور می کند که برای گریز از این موقعیّت بسته ، تلاش ذهنی بسیار قوی ضرورت حتمی است .
” من چشم می گذارم
و تو برای یک عمر گم می شوی “
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پگاه عامری |
|
شب است، حوصله ی روز بی تو سر شد و رفت
سرود، از لب ِ شب واژه برحذر شد و رفت
به جستجوی کسی بود با نگاه ِ قدیم
نگاه ِ من که غریبانه دربدر شد و رفت
دو دست ِ رو به دعا خشک شد به سوی خدا
نظرات[۱۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
کوچه … / سالار عبدی |
|
در کوچه ای که آینه اش زنگ بسته بود
بغضی در انتظار شکستن نشسته بود
آهی در اوج ، مرثیه ای را کشیده بود
دردی ، فرود دست یکی را شنیده بود
یک دشت لاله سوگ گلی را خمار بود
چیزی گلوی شاعری ام سوگوار بود
فرّ و شکوه لشکری از دل شکسته بود
شوری به جای قافیه در خون نشسته بود
مردی غریب و بی کس آن سوی ماجرا
بی کس تر از صداقت و تنهاتر از خدا
شرمنده از بیان بزرگی ش واژه ها
زانو به غم گرفته در آغوش ، بی صدا
مردی که آفرینش از او سر گرفته بود
عشق از کبوتر نفس اش پر گرفته بود
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نقدی و گذری بر موسیقی(بخش پایانی) / سالارعبدی |
|
قسمت اول مقاله را اینجا بخوانید :http://www.matneno.com/?p=1781
__________________________________
البتّه انتقادی هم همواره و هنوز هم ، بر موسیقی اصیل ما روا بوده است و شاید همین انتقاد بزرگ ، در رشد و تسریع حرکت این جریان ، نقشی اساسی و کلیدی داشته باشد و آن تم تقریبا یک نواخت ، خواب آلود و کم تحرک موسیقی اصیل ما باشد؛ به عنوان مثال آیا می شود موسیقی اصیل را در عروسی خواند و رضایت حداکثری را جلب کرد؟ آیا این موسیقی ، سوای درک و شعور و عرفان بالای مستتر در آن که برای جو و فضاهای سنگین کاربرد دارد ، برای چنین فضاهایی، چه تدبیری اندیشیده است؟ آیا واقعا ضعف در خود موسیقی است یا در مجریان آن که نتوانسته اند این جنبه از موسیقی را برای این کاربرد استخراج و فعّال نمایند؟!
امروز هم ما دقیقا با همین مسأله مهم مواجه هستیم. درست است که شاید امروز هم میزان استقبال از موسیقی اصیل دهه های قبل از انقلاب خیلی زیاد باشد و هنوز هم که هنوز مردم ، خاصّه جوانان ما این ارادت و علاقۀ قلبی به موسیقی سنّتی خود را حفظ کرده باشند، امّا همین مردم وقتی می خواهند در فضاها و موقعیّت های دیگر به موسیقی های سخیف گوش ندهند و از دل موسیقی قدمت دار خود موسیقی سبک تر و کاربردی تر را بشنوند چه باید بکنند؟
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شکل درهم عریانی / منصور خورشیدی |
|
۱ –
اندکی مانده به ساعت هفت
عقربه ها ، لال
هجای دوم آفتاب
بی تاب
پرنده می شود گیسوانی
که شکل درهم عریانی است
۲ –
انبوه برگ هایی
که در باد ریخته اند
به رؤیای مرگ
زیر گام های عابران
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
برای کودکان حلبچه / فاطمه محسن زاده |
|
۱ ـ
بخواب عزیزم!
چشم باز کنی
بهار به ما می رسد
۲ ـ
آن سوی فصل بنفشه ها
برای تولّد دوباره ام
اذان بگو !
۳ ـ
گیج عطر بهارم
تار می شود
گل های لباست …
۴ ـ
کیمیا باران است
بگو بسم الله
دوباره بخواب…
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سلسله نشست های عصر روشن |
|
عنوان خبر:برگزیدگان شعر سالی که گذشت گردهم می آیند…همراه با بررسی کارنامه شعری گروس عبدالملکیان
دومین نشست از سلسله نشستهای فرهنگی «عصر روشن» در سال ۱۳۹۰ ، با حضور برگزیدگان جایزههای شعر در سال ۱۳۸۹ و جمعی از منتقدان برگزار میشود.
در این نشست که درواقع بهعنوان دوازدهمین نشست عصر روشن و با حضور برگزیدگان جایزههای ادبی چون جایزه شعر خبرنگاران، جایزه شعر خورشید (زنان) و جایزه شعر نیما برگزار خواهد شد، علاوه بر شعرخوانی و صحبتهای برندگان این جایزهها، منتقدانی نیز درباره آثار برگزیده و در نقد و بررسی آنها سخن خواهند گفت.
در این نشست عصر روشن، کتابهای «به دنیا اعتماد کردهام» نرگس برهمند (برگزیدهی پنجمین دورهی جایزهی شعر خبرنگاران) توسط یاسین نمکچیان، «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» غلامرضا بروسان (برگزیدهی دومین جایزهی شعر نیما) توسط علیرضا بهرامی و «مشق آبها را مینویسم» نسیم جعفری (برگزیدهی سومین دورهی جایزهی شعر زنان ایران – خورشید) توسط بهاره رضایی مورد نقد و بررسی قرار میگیرند.
نظرات[۰] | دسته: خبر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سایت داستانک |
|
سایت ” داستانک ” هم به جامعه ی مجازی پیوست . این سایت مجموعه ای از داستان های کوتاه جذاب و خواندنی خواهد بود که ازامکانات متنوعی برخوردار است، ازجمله : ثبت نام نویسندگان و ارسال داستان کوتاه.
علاقمندان می توانند به این نشانی مراجعه فرمایند :
http://www.dastanak.ir/
نظرات[۰] | دسته: خبر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نگاهی به «هجوم آفتاب»،اثر قبادآذرآیین/سریاداوودی حموله |
|
داستان کوتاه قدمتی صدساله دارد؛با نگاهی اجمالی به سیر داستان نویسی در ایران از سال ۱۳۴۰تا ۱۳۵۷ دوران پر شکوه ادبیات محسوب می شود که از منظر اجتماعی و تاریخی آثار قابل تأملی نوشته شد ه است.از ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۰ داستان کوتاه با اشکال و تکنیک و شگردهای خاص شکل خود را نشان داد. بومی نویسی در آثار: غلامحسین ساعدی، محمود دولت آبادی،صادق چوبک،منیرو روانی پور، محمدرضا صفدری ،احمد محمود،علی اشرف درویشیان…به زیبایی ماندگار گشت، ولی در دهه ی هشتاد داستان کوتاه با این ژانر طنینی نداشت و روند نزولی گرفت و چهره ی شاخصی در این دهه پدیدار نگشت.
از این رهگذر به عقیده ی من باید از ” مکتب مسجدسلیمان ” نام بردکه در ضلع و زوایای ادبی و هنری جای پای نویسندگان و شاعران این خطه از دهه های گذشته تا حال پیداست !البته در این شیوه روایی ـ ساختاری پیشکسوتان مسجدسلیمانی، چون: منوچهرشفیانی(قرعه ی آخر) ، بهرام حیدری(زنده پاها و مرده پاها،لالی، به خدا که می کشم هرکس که کشتم)،یارعلی پورمقدم(داغم سی رویین تن)،علی مراد فدایی نیا(برج های قدیمی) ، سیدعلی صالحی(یقه چرکین ها) ، قباد آذرآیین(حضور،شراره های بلند)و فرهاد کشوری(بوی خوش آویشن) طبع آزمایی کرده اند و آثار ماندگار بومی و قومی را نوشته اند که بیشتر آنها جزء داستان نویسان فرم گرا محسوب می شوند که روی خوشی هم به جریانات سیاسی و اجتماعی و قومی جنوب داشتند که هر کدام شیوه های متفاوت برای روایت داشتند؛ اما هیچ کدام به فردیت نرسید!
نظرات[۳] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعراز حسام مالکی |
|
لاک پشت
لاک پشت صد ها بار توبه می کرد
اگر می دانست
بیرون آمدن از لاک
آرزوی مشترکی است
بین او و
عقاب بالای سرش
ماهی قرمز
ماهی قرمز ، درونِ تنگ تنهایی
زندانی بود ، به اتهامِ سین بودن!
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
عشق همین تعریف سیگار/حمیدرضا اکبری شروه |
|
کو ک همین تفاهم
مردی که عادت زنانه دارد / گمم کرده از خودم !
ترافیک عاشقی راه می افتد
چمدانم را دست می گیرم تا ایستگاهی که نمی دانم کجاست ؟
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
یک آسمان پرنده / فاطمه محسن زاده |
|
پرنده ها ی بیچاره مردند ، از تشنگی ! اسیرشان کرده بودیم توی قفس . دلشان به آب و دانه ای خوش بود و وقتی از کنار قفسشان رد می شدیم ، سرو صدایی به راه می انداختند که هیچ وقت نفهمیدیم یعنی چه ! می گویم : « جایی خووندم دودانشمند مرد و زن ، دو میمون نر و ماده رو تو قفسی ، در منزلشون نگه داری می کردن ، وقتی مرد به قفس نزدیک می شده ، میمون نر شروع به سرو صدا می کرده و ماده رو به داخل جعبه ای که تو قفس گذاشته بودن ، می فرستاده ، نکنه این جوجوی فسقلی هم غیرتی میشه ، تو رو می بینه ؟ » برادرم می خندد : « نه ! منو دوست دارن از بس! ابرازاحساسات می کنن » . دیروز پرنده ها راآزادکردیم ، هر دو توی اتاق ها پرواز می کردند و با شنیدن صدای گنجشک ها ی بیرون خانه ، آواز می خواندند .
من نشسته ام و دارم برای چندمین بار فیلم پرندگان هیچکاک را می بینم . ملانی داخل پرنده فروشی می شود و یک جفت مرغ عشق می خرد . چند سال پیش هم پرنده ای را نگهداری می کردیم . بیچاره مرد ، از سرما ! یخ زده بود ، بدنش چوب شده بود ، پدر به گلی گفت : « حواستون بهش نبوده ، در قفس باز بوده ، پرواز کرده و رفته تو آسمونا. » نوه اش بود و از جان عزیزترو به قول خودش مثل قرآن پاک ! از آن روز گلی با آب و تاب برای همه تعریف می کرد : « حواسمون ن… بوده…دَلِ کفس باز بوده ، پَلواز کرده و …پَلواز کَلده و لفته تو آسمونا.» همان روز ها نزدیک عید بود ،
نظرات[۴] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
تنهایی هدایت / امیرحسن چهل تن (بخش نخست ) |
|
” فکر وخیالات سابق کتاب نویسی را هم درست نفهمیدم ؛ چه کتابی چاپ کردم یا چه چیزی نوشتم ؟!از آن وقتی که به اروپا آمده ام ، به جز کاغذهایی که فرستادم ، چیز دیگری ننوشتم . ”
این دروغ است و بخشی از نامه ای است که هدایت جوان در ۲۵ دی ماه ۱۳۰۶ به پدرش ، اعتضادالملک ، می نویسد .
کتاب فوائد گیاهخواری ، نمایشنامه پروین دختر ساسان ، افسانه ی آفرینش و چهر نوول کوتاه از مجموعه ی زنده به گورحاصل اقامت چهارساله ی او در اروپاست وتا بی قراری روحی او را به پای عفریت نوشتن ننویسند ، ناچار بود تا می توانست از این تفنن بیهوده ـ از چیزی که لابد مخل پیشرفت و سعادت به حساب می آمده است و شاید هنوز هم به حساب می آید ـ خود را برکنار بداند . بااین همه در نامه ای به دوستی می نویسد : « با همین پرت و پلاهاست که در قیدحیاتم » .
صادق هدایت به عنوان دانشجوی مهندسی و سپس معماری و بعد فلاحت و بعد تر طبیعیات و صنایع مستظرفه و حتی دندان سازی و ادبیات و همچنین به عنوان کارمند بانک ملی و به دنبال آن اداره ی کل تجارت و سپس آژانش پارس و بعد شرکت کل ساختمان و باردیگربانک ملی و بعد اداره ی موسیقی و بعدتر دانشکده ی هنرهای زیبا و همچنین به عنوان عضوی از خانواده ی جاسنگین و اعیان منش هدایت که همگی جداندر جد یا وزیر بودند یا وکیل یا امیر و نیز به عنوان نویسنده ای که عقیده داشت کسی آثارش را نمی خواند و قدرش را نمی شناسد ، مرتبا شکست می خورد و همین شکست ها بود که پیروزی بزرگ او را پس از مرگ فراهم آورد .
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری ازآیسا حکمت |
|
پدرم
در چشم هایم
جهانی را نقّاشی کرد
وقتی به دنیا آمدم
پوست انداختم
خورشید رنگ ها را برد
باران شست
تازگی ها
بیشتر مرا نگاه می کند
و از دود سیگارش دخترانی بیرون می آیند
نظرات[۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از شاپوراحمدی |
|
شبگیری را میستایم که هرگز دروغ نبوده است
و صورت تابناک بچّهها را به هم رسانده است.
سکّوهای فرسودهی رود را با پنجههای قلمی سابیدیم.
حلقههای شاد و برنز یواشیواش جادهی شکوفا را انباشتند، آه!
هر شب تا دیروقت یک شانهام که سورمهای بود، همسنگ چشمهای میسوخت.
گاهی ناخواسته پهلو به پرچین های سرد بهشت میدادیم
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
گذرنامه موّقت ماهی آزاد |
|
گذرنامه موقّت ماهی آزاد
شاعر: پژمان الماسینیا
ناشر: نشر فرهنگ ایلیا
چاپ نخست: ۱۳۹۰ ش
طرح جلد: امیر پیروی
_____________________________________
«گذرنامه موقّت ماهی آزاد» عنوان پنجمین مجموعهی شعر پژمان الماسینیا است که ماه گذشته (فروردین ۱۳۹۰) از سوی نشر فرهنگ ایلیا به چاپ رسیده است. این کتاب دربرگیرندهی ۴۱ شعر از سرودههای سپید الماسینیا است
نظرات[۰] | دسته: معرّفی کتاب | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از هادی بیگی |
|
طبیعت
در حل بحران تنهایی
تأخیر دارد.
انتظاراتم را به گور خواهم سپرد:
درخت گیلاسی
در آستانه بهار
و به نخستین زنی که می روید،
پیوند می خورم .
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
گفتگویی درباره نویسندگی با حامد داراب/کیانا آتشی |
|
کیانا آتشی : قاعده ی کلی این است که مسأله برای یک نویسنده یا شاعر، نوشتن و شعر گفتن است، یعنی نوشتن مانند ابزاری است که در ذهنش برای تفسیر جهان از آن استفاده می کند؛ از سوی دیگر این نوشتن ، نه همان قلمی کردن یا سیاه کردن یا تایپ کردن ساده باشد، بلکه اندیشیدن نویسنده درباره ی مطلبش هم بخشی از فرایند نویسندگی ست. حالا اگر نویسنده روزانه به نوشتنش هم فکر نکند، چه خواهد شد؟ مگر درد نویسنده و نیاز او به نوشتن، مانند درد و نیاز یک تشنه به آب نیست؟ این نیاز چگونه برطرف می شود ؟ کدام مسکّنی در این جهان می تواند این درد را ساکت کند و به نویسنده ، حسّ خوش پیشرفت و در مسیر بودن را بدهد؟ امّا چرا نویسنده هایمان کم می نویسند؟ قصدم در این گفتگو این است که بیشتردرباره ی این سوال پاسخ بگیرم، آن هم از حامد داراب که حضورش در میان سینماگران، تئاتری ها و ادبیّاتی ها به عنوان یک منتقد، نویسنده و شاعر توانا موجب شده است که با دغدغه های اساسی فیلمنامه نویسان، نمایشنامه نویسان، داستان نویسان و شاعران از نزدیک آشنایی داشته باشد، طرفه آن که خود حامد دارب را از زمانی که شناختیم، کلمه را می شناخت و بی وقفه می نوشت و می نویسد، گویی برایش نوشتن حرف اول و آخر را می زند، و همیشه می گوید: تا هستم خواهم نوشت، به همین دلایل پای حرف هایش نشستم؛ حرف هایی که تکّه های کوتاهی از آن رفت، امّا هرچه ماند برای نویسنده و شاعر و البتّه مخاطب امروزی خواندنش خالی از لطف نیست.
ـ چطور یک نویسنده به جایی می رسد که می بیند جز نوشتن هیچ کاری از او ساخته نیست؟
راستش یادم را می اندازی به شهریار، شهریار مندنی پور عزیز، او می گوید چه کسی گفته که نویسنده فقط می تواند بنویسد؟! اگر نویسنده واقعا نویسنده باشد، باید بتواند همه کاری را انجام دهد،
نظرات[۲۲] | دسته: مصاحبه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعراز پژمان الماسی نیا |
|
نام کوچکت
سه حرف ساده
سه حرف بیجان
سه حرف پریدهرنگ
تنها سهم من
از تو .
یلدا
هرچند ساده، کوچک و دور
دوستت داشتم
دوستت داشتم و
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از نادرچگینی |
|
می ترسم از خیابان
که مدام سرفه می کند لبخند باد را
حادثه ای در من عطسه می شود
پرسه می شوم دربلند این خیابان
درعابرانی که پیاده روهارا سر می روند
چرای این تمام شدن را نمی دانم
که سالهاست آوار می شود
در پشت شیشه های اکنون
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
من ، شب ،کلاغ / لیلافرجامی |
|
خالی ترین کوزه ست شب
با کلاغ سرخی بر لبش
که گاه تکی می زند
تا قطره آبی بگیرد
به منقار
باز
(ماه همیشه تشنه باز می گردد)
خالی ترین کوزه ست شب
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
قلمت را به دست بگیر !/سهند ستّاری |
|
عنوان مقاله :
قلمت را به دست بگیر !
نوشتن و ترس از کاغذ سفید
__________________________________
خوب به یاد دارم که وقتی وارد مدرسه شدم، هدف از درس خواندن تنها یک چیز بود؛ خواندن و نوشتن و مجاب بودم که قبل از هرتجربه ای ، انگیزه عقیم معلم را اجرا کنم و بنویسم “بابا آب داد” . جمله ای که با توجه به نقش استعلایی واژگانش ، فعلیت وابستگی های متعارض و بالقوه را بر مکانیسم فکری و مطالبات و صورت های رفتاری روزمره القا کرده بود که البته از همان لحظه پیدایش و در تأملی ناخودآگاه، بنیان فکری تعالیم مختلف را بدون هیچ مسئولیتی در دام تأثیرات پنهان و هویت اعوجاجی ابزارهای ملفوظ و مکتوب نوشتاری رها می کرد. بنیانی که می بایست عملکرد خود را پیش از هر انگیزه ای صرفا به مثابه کار عقلی ابراز می داشت. بعدها که در پی یافتن چیستی و چگونگی به بار نشستن عملکرد استعلایی چشم بادامی ها، مکثی هر چند کوتاه بر نظام آموزشی و صورت بندی مکانیسم های درون ذهنی شان داشتم متوجه شدم که آنها به ماهیت اعوجاجی و بس تاثیر گذار فضای مزبور پی برده اند و در سرزمین آفتاب و در پشت همان صندلی ها در مسیر آموزش فن “نوشتن” نخست می نویسند “من می توانم”. به گمانم زوایای پنهانی و بسیار اثرگذار مقوله مذکور کاملا ملموس باشد که بایستی تا چه میزان از ابتدایی ترین تأثیرات سامانه های آموزشی در فن خطیر “نوشتن” و همچنین از پیچیدگی های مستتر و تاثیرگذار نوشتاری آگاه بود و از ابعاد جریان ساز آن بهره برد.
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|