برگه‌ها

آوریل 2024
ش ی د س چ پ ج
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
27282930  
 
No Image
خوش آمديد!
نقدی و گذری بر موسیقی(بخش اول ) / سالارعبدی پيوند ثابت

عنوان مقاله : نقدی و گذری بر موسیقی  و پیشینه ی آن با بررسی و آسیب شناسی (pathology) موسیقی امروز

(( آشفته خوانی های موسیقی امروز ))

 

___________________________

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست

که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

((حافظ))

   اصولا آن چه مرا به نوشتن وا می دارد ـ چه در حوزۀ ادبیات ، چه موسیقی و چه هر موضوع مرتبط یا غیرمرتبط ـ ، درد و دغدغه ای ست که از سینه ام به  انگشتان دستم غلیان می کند و نویسایش می نماید.

       مبحث موسیقی و حواشی آن، خاصّه در امروزی که به سر می بریم، مبحثی است پردامنه و وسعت دار که نمی توان در یک یا چند مقالۀ چندین صفحه ای جمع و جورش نمود، امّا آن چه در پی می آید  ، خلاصه و تقطیعی است از کتابی در دست چاپ از حقیر با همین عنوان و موضوع که در آیتم های مختلفی طبقه بندی شده ، از نگره های مختلف این موضوع  ـ  موسیقی ـ  ، را به چالش کشیده و بر می رسد.

     در این کتاب ، از اتنوموزیکولوژی( روش و زمینۀ شناخت موسیقی اقوام و ملل) ، بحث آغاز شده است و پس از بررسی اجمالی  پیشینۀ موسیقی ایران و جهان قدیم ، به موسیقی امروز می رسد و بحث اصلی خود را می گسترد و در آن سعی شده است با آسیب شناسی موسیقی معاصر ، در حوزه ها و سبک های مختلف ، مباحث ، با دیدی موشکافانه  تحلیل گردد.

چرا موسیقی امروز ما به این حال و روز خطرناک افتاده است؟ آیا این مسیری که الآن موسیقی ما در آن حرکت می کند صحیح است؟ اگر هست پس این چه حال و روزی است و اگر نیست مسیر صحیح کدام است؟ از که باید پرسید و درمان این بی سر و سامانی را خواستار شد؟ نیازهای موسیقایی مردم چه ها و کدام ها هستند و آیا موسیقی امروز در جریان ما توان پاسخ گویی به این نیاز ها را دارد یا خیر؟ اگر دارد پس این چه بازار سیاهی است که راه افتاده و هرکس در ماشین و محل کار خود  به زبانی گوش می دهد که هیچ از آن زبان نمی فهمد و وقتی می پرسی چرا به این موسیقی که زبانی دگر است و تو اصلا هیچ از آن نمی دانی گوش می دهی ، در پاسخ می گوید از ریتم و آهنگش لذت می برم؟

      چه شده که همه یک شبه خواننده ، نوازنده ، آهنگ ساز و موزیسین شده اند؟ این اعتماد و اعتبار کاذب از کجا  به دل این آشفته بازار تزریق می شود؟ خوب اگر استادی و مهارت یابی در این حرفه به این آسانی و مفتی به دست می آید؛ پس این همه دانشگاه و کتاب و اساتیدی که سال های سال عمر و جوانی خود را در این وادی سپری کرده اند، کجای این داستان قرار می گیرند؟ اگر موسیقی هم حرفه و علمی است و چارت و برنامه ریزی مدوّنی دارد  ـ  چون سایر علوم  ـ ، پس چگونه است که اکثریت قریب به اتّفاق دوستان مدّعی امروز با هیچ محک و مقیاسی ، عیار زده نمی شوند و به یک باره دکتر شفابخش و نسخه پیچ نیاز موسیقایی مردم می شوند؟ چرا…؟ چرا…؟ چرا…؟

      در ابتدای این بحث  ـ  با ربط یا بی ربط ـ ، برخی اصطلاحات و واژگان موسیقایی را به اختصار و تیتروار توضیح می دهم  تا هم مروری باشد برای دوستانی که کلّ بحث مرا نمی پسندند ، حدّاقل چند تعریف و شناسه را در ذهن بچرخانند و هم بهانه ای برای ورود به آن چه قصد گفتن اش را دارم.

 

ـ موسیقی ، زبانی است که به جای حروف ، با اصوات سروکار دارد . از یک یا چند صدا، یک میزان و از جمع چند میزان ، یک جملۀ موسیقی ساخته می شود. این زبان  ـ موسیقی  ـ ، عاطفی ، ذهنی و تجریدی است و چون شعر امروز ما هر جمله اش می تواند واجد معانی کثیر و مختلف الحسّی هم باشد.

 ـ مشخّصات صدا از نظر موسیقایی :

 

۱) طنین و رنگ: یعنی شخصیّت صوتی، کیفیّت و نحوۀ اثرگزاری  هر صوت در گوش آدمی . ما صدای دوستان خود را بدون دیدنشان تشخیص می دهیم و این به واسطۀ رنگ و طنین صدایشان است.

۲) دیرند: زمان امتداد  و ادامه دار بودن هر صدای موسیقی را می گویند که شکل ظاهری هفت نت موسیقی بیان گر آن است.

۳) نواک: به زیری و بمی صوت می گویند و در خطّ موسیقی به نشانه هایی که نواک به وسیلۀ آن نمایان می شود، حامل می گویند.

۴) شدّت: قوی و ضعیف بودن صدا در موسیقی را ” شدّت ” می گویند. مثلا شدّت صدا بسته به چگونگی محکم یا آرام گذاشتن آرشه و مضراب بر روی ساز متفاوت است. برای نشان دادن شدّ ت در موسیقی از نشانۀ حروف بهره می برند.

 

ـ دستگاه: عبارت است از توالی نظام یافتۀ قراردادی نمونه های قالبی موسیقی با نام” نغمه ” یا ” گوشه “ها که در حوزۀ تنال آن دستگاه تنظیم و ترتیب یافته است.

– ردیف: عبارت است از اسلوب ترتیب و هنجار ترکیب گونۀ گوشه ها و نحوۀ تقدّم و تأخّر و روایتشان که غالبا به روایت یکی از اساتید دورۀ قاجار، چون میرزاعبدا…، میرزا حسینقلی ، درویش  و … نقل می شود.

– گوشه : هر نغمه ای که روایت گر جزئی از یک دستگاه یا مایۀ آوازی باشد ، ” گوشه ” نامیده می شود. هر گوشه اسمی خاص دارد و بیش تر غیر متریک است و با وزن آزاد نواخته می شود.

– تعداد دستگاه های موسیقی پارسی هفت عنوان است با  پنج مایۀ آوازی زیر مجموعه ، جمعا ۱۲ عنوان به نام های : دست گاه شور ، سه گاه ، چهار گاه ، راست پنج گاه ، ماهور ، نوا ، همایون.

ـ شور ، خود دست گاه مادر محسوب می شود و آواز های بیات ترک ، افشاری ، دشتی و ابوعطا زیر مجموعه های آن به شمار می روند.

– آواز بیات اصفهان نیز زیر مجموعۀ دست گاه آوازی همایون می باشد.

– پس با این حساب ، هر دست گاه یا مایۀ آوازی ، خود تشکیل شده است از چندین گوشه که پشت سر هم با قواعد و فرمولی خاص از درآمد آغاز و در گوشۀ پایانی به خاتمه دل می دهند.

– تنها گام دست گاه ماهور ، ماژور می باشد و بقیّه گام کوچک یا می نور دارند.

– در یک تشبیه آشکار ، می توان موسیقی اصیل ایرانی را به شهری مانند کرد که دستگاه های موسیقی  و مایه ها ، اتوبان ها و آزاد را ه های آن هستند و گوشه ها، کوچه های آن را تشکیل می دهند. بدیهی ست که از هر اتوبان و خیابانی نمی شود به هر کوچه و خیابان دیگر رفت ، یعنی باید با نشانی و آدرس صحیح به مقصد رسید.

– تصنیف: معمول ترین و متداول ترین قطعه های ساخته شده که وزنی متریک دارند و پیشینۀ  آن را به دوران ساسانیان می رسانند، مثلا  رودکی با تصنیف بوی جوی مولیان ، شاه را پابرهنه به بخارا بر می گرداند.

– پیش درآمد: این فرم ، نسبت به رنگ و تصنیف ، امروزی تر است و به درویش خان نسبت داده می شود . فرم پیش در آمدهای اولیه ، تا حدّی شبیه تصنیف بدون شعر بوده است که بر پایۀ در آمد یا چند گوشه از دستگاه یا نغمه ای ساخته می شدند.

– چهار مضراب: به تنهایی اغلب توسّط نوازنده اجرا می شود و غالبا برای ایجاد تنوّع و جلوگیری از یک نواختی اجرای آوازها.

– رنگ: قطعه ای ست مخصوص رقص که در آخراجرای دستگاه موسیقی می نوازند .ساختمان رنگ، بیش تر بر پایۀ گوشه های ردیف یا برخی آهنگ های محلّی استوار است و بیش تر در میزان شش هشتم.

– ملودی: ترکیب چندین صوت یا نت پشت سر هم که در اثر تفاوت موجود در زیر و بمی ، تأکید ، استمرار و مدّت کشیده شدن خود به هم وصل می شوند و به صورت یک ترکیب واحد اجرا می شوند ، برای انتقال عاطفه و تصاویر انسانی.

–  آکورد: دو یا بیش تر از دو صوت موسیقی که هم زمان به صدا در آیند.

– آواز: از قدیم ، در زندگی های اولیۀ بشری هم خود نموده است که به صورت آنتی فونال( سوال و جواب) ، اجرا می شده است. با تغییرات گونه گون ، امروزه آواز جزئی از موسیقی گروهی است که با ساز صدای خواننده ، ترکیب صداها را در کمپوزیسیون همراهی می کند.

– موسیقی پولی فونیک: موسیقی چند صدایی .

– موسیقی هوموفونیک: موسیقی تک صدایی.

ـ تم: جمله ای موسیقایی ست که به عنوان یک ملودی ، آواز ، رقص ، یا جمله ای کوتاه  و مرکب از چندین نت.

–  ریتم: بازتاب حرکات بدن در موسیقی ، دارای نظم تکرار شونده ای به نام متر یا میزان.

– ساز های زهی( CORDOPHONES) : سازهایی مانند تار ، پیانو ، سه تار ، ویولن ، کمانچه و … که بر اثر کشیدن شیئی  بیرونی روی سیم های ساز یا چکش زدن روی سیم های آن یا مالش آرشه  و … نواخته می شوند.

– سازهای بادی( Aerophones) : که به سه دسته بی زبانه ،مانند ترومپت و سازهای مسی ؛ ، تک زبانه ، مانند کلارینت و دوزبانه ،مانند ابوا و فاگوت تقسیم می شوند. این ساز ها از طریق دمیدن هوا نواخته می شوند.

– سازهای کوبه ای ( Membraphones) : مانند تمبک و تیم پانی که در آن ایجاد صدا به وسیلۀ کوبیدن و ضربه دست یا انشگت روی پوسته یا به هم کوبیدن ساز تولید می شود.

– و … که به علّت کمی بی ربط بودن با بحث و صد البتّه نبود مجال کافی پی نمی گیرم.

 

     در این بخش ، خیلی مختصر و گذرا، سیر حرکت موسیقی و پیشینۀ آن را از ابتدا تا امروز بررسی می کنم.

       موسیقی دارای قدمت مکتوب چندین هزار ساله در ایران است . سنگ نوشته هایی سه تا پنج هزار ساله که در شوش ، لرستان یا تصاویر نوازندگان دربار خسروپرویز ساسانی حک شده در طاق بستان کرمان شاه مؤیّد و گواه این مطلب است، امّا متأسّفانه، مدارک کافی و مستدلّی که بیش تر ما را با قدمت و جزییات موسیقی در ایران کهن آشنا کند، در دست نیست و شاید از بین رفته است . امّا از دوران قاجاریه به این سو اوضاع به تر است و تاریخ مکتوب قطوری در دست داریم.

       سرزمین بین النّهرین ـ که روزگاری موطن قدیم ترین تمدن ها هم بوده است ـ ، پیشینۀ موسیقایی شش هزار ساله دارد. در هزارۀ چهارم قبل از میلاد ، سومریان هم در مراسم و ادعیۀ مذهبی از موسیقی و سازهایی چون تیگ ، دایره دستی آداپا استفاده می کرده اند. از قرون نوزدهم تا سیزدهم (ق.م) ، از اقوام سامی ساکن شمال بین النّهرین ( اکدها) و سپس بابلیان( ۱۸۳۰تا ۱۲۷۰ ق. م ) ، تمدّن بالا با موسیقی غنی یافت شده است که در مزامیر جدید یهودیان، نظیر سرودهای مذهبی انگلیس تا الان محفوظ مانده است.

       سپس تر آن می رسیم به روزگار آشوریان از قرن ۱۳ تا قرن هفتم (ق. م ) که موسیقی ، صرفا به خدمت کاهنان و کارکنان معابد در آمده است و همراه با عوالم ربّانی و مذهبی ، به تدریج به زندگی های عادی و زمینی مردم هم رخنه می کند و با کار و معیشت آنها در می آمیزد و کم کم این جهانی کامل می شود.موسیقی دانان به دربار شاهان آن زمان راه پیدا می کنند و خنیاگری به عزّ و مقامی بالا دست پیدا می کند. همین خنیاگران هستند که گه گاه از کاخ های شاهان به میان مردم عادی می آیند و موسیقی مادی و زمینی خود را با اهداف این جهانی صرف به مردم ارائه می نمایند، پس در این دوره ، موسیقی از انحصار و سلطۀ دعا و پرستش گری و آسمان خوانی تا حدّی جدا می شود و به نیازهای مادی و این جهانی روزمرۀ مردم هم جوابی پیدا می کند.

       به همین منوال در مصر باستان هم که از قدیم سابقۀ تمدنی درخشان و شکوفا داشته ، موسیقی  پررنگ  است و از چهار هزار سال پیش از میلاد  روایت شده است.

       یونان باستان هم بدین منوال صبغه ای درخشان در این زمینه دارد . اشعار حماسی هومردر ۸۵۰( ق. م) سروده شده است و ایلیاد ، آغاز گر ادبیّات اروپایی تلقی می شود. شعر تغزّلی در یونان در سده های قرن هفتم تا پنجم ( ق . م ) ، ریشه دارد و یونانیان که طی قرون متمادی ، فقط و فقط در ستایش و عبودیت خدایان خود و در مدح قهرمانان ، اشعار حماسی می سرودند ، به ترنّم عشق ، جنگ ، سیاست و سایر مایه های مناسبتی زندگی اجتماعی ، موسیقی درخوری پدید می آورند.

      چون اشعار عاشقانه را با ساز لیر می نواخته اند و می خوانده اند، شعر عاشقانه این جهانی یونان باستان در موسیقی  ” لیریک ” نام می گیرد.

        در سدۀ پنجم( ق.م ) ، آتن پای تخت شاعران غزل سرا می شود و این شاعران ، شیوه ای کلاسیک در درام ، دیتیرام( dithyramb) ، که اشعاری تغزّلی و آهنگین در ستایش دیونی سوس و نوعی موسیقی لجام گسیخته ، بی نظم و برانگیزانندۀ حالاتی از توحّش عشرت زدگی است ، پدید می آورند.

         در آثار این شعرا و مصنّفین ، هر سه عنصر، یعنی: رقص، موسیقی و شعر توأمان ترکیب و در آمفی تئاترهای روباز ، توسّط هنرمندان که هم رقّاص ، هم خواننده و هم بازیگر بوده اند ، اجرا می شود.

        قرون چهارم تا دوم ( ق.م ) ، موسیقی یونان به نوعی به سراشیبی انحطاط و تزلزل می افتد . بی قراری شاعران و موسیقی دانان نسبت به تغییر بیش تر می شود. آنان در صدد پیاده کردن شکل های نوین موسیقی که پیچیده تر ، مردمی تر ، کوتاه تر و تئاتری تر باشد، هستند. شاعران به جای تصانیف معتدل و مدوّن ، در پی کاری می روند که متضمّن لذّت های آنی و احساس برانگیز باشد.

       افلاطون ( ۴۲۹ تا ۳۴۷ ق. م ) ، فرزند حقیقی کلاسی سیسم ، به منتقد بزرگ عصر خود تبدیل می شود. وی می گوید ، هنر باید نمونه و مانندۀ ( mimetics) واقعی طبیعت باشد . باید تقلیدی باشد از اصول اساسی طبیعت و هستی های معقول ( no umenon ) و نه پدیده های متصوّر و مصنوعی و ذهن ساخت و بافته !

       در موسیقی ، این ، یعنی باید در هر مقام حاصل اتودهای جدایی ناپذیر درون ذات خود باشد و افلاطون ، بهترین سرمشق های این مکتب هنری را برای  جوانان ، سرمشق های مصری می داند.

       در مکتب آموزشی یونان ، دو شاخۀاصلی وجود داشته ، یکی گیم نوید یا ژیمناستیک که در برگیرندۀ تربیت جسمانی بوده و دیگری موسیکه که تربیت روحی روانی را انجام می داده است.

         در قرن چهارم ، خطّ موسیقی در یونان ابداع می شود، امّا به علّت بها ندادن مردم یونان به هنر سنّتی خود و بدیهه نوازی یا نومویی که در موسیقی یونان بوده ، متأسّفانه تنها ۲۰۰ قطعه جسته گریخته روی سنگ پاپیروس به دست امروزیان رسیده است.

       به همین میزان ، اقوام صاحب تمدّن و پیشینۀ فرهنگی دیگر، چون: یهودیان ، اعراب ، ترک ها و … دارای سابقۀ فرهنگی تمدنی موسیقایی  به صورت نسبی بوده اند که به دلیل پرهیز از اطالۀ کلام ، از توضیح و بسط بیش تر در موردشان خود می دارم و تنها نگاهی گذرا به موسیقی اعراب خواهم انداخت.

        شبه جزیزۀ عربستان ، میان مصر و بین النهرین ، از هزارۀ سوم ( ق. م ) ، یکی از مراکز مهم تمدّن بشری بوده است. آثار به دست آمده ، از داشتن پیشینۀ موسیقایی بالای پنج هزار سال در این منطقه حکایت می نماید.

         اعراب هم همان نقشی را برای موسیقی قایل بوده اند که ساکنان سرزمین بین النّهرین! طالع بینان و رمّالان در فرهنگ عربی” شاعر” نامیده می شده اند. اینان با موسیقی می توانسته اند اجنّه را تسخیر نمایند و جنّ ، الهام بخش نغمه و نظم اعراب از دیرباز بوده و هست! شاعران در واقع موسیقار بوده اند. ( در عربی، شاعر موسیقی دان ، ” موسیقار” نامیده می شود؛ در عین حال موسیقار نام یکی از ساز های قدیمی هم هست ،مثل مزمار) .

       در عرب ، زنان خواننده ( قیان ، قینه ، قینات یا مغنیات) ، کنیزکانی بوده اند که برای سرگرمی و تفریح می خوانده اند. اشراف عرب ، از دوران معاویه به بعد قینه نگه می داشته اند و مبالغ سنگینی به فروشندگان ( تاجرالقیان ) می پرداخته اند. موسیقی در خون عرب بوده است.

       امّا با آمدن دین روشن گر اسلام ، موسیقی حال و هوایی دیگر پیدا می کند. خود پیامبر(ص) ، هم دوست دار موسیقی بوده است و هم نه!( ناشی از ضرورت های دینی).

       اذان که ” تلحین ” نام داشته است، در آغاز به سبک نوحه سرایی خوانده می شده که بعدها با الفت بیش تر با موسیقی بدین سان اجرا می شود . کم کم  موسیقی در جان و دل اسلام رخنه می کند و تلاوت قرآن ، تجوید ، ادعیه ، مراثی و .. همه با الهام از موسیقی رنگ و بویی دیگر می گیرند، البتّه با پیشرفت اسلام موسیقی ضربۀ سختی هم می خورد. مؤمنان تحت عنوان سماع موسیقی به مخالفت با هر نوع موسیقی بر می خیزند؛ تا این که بنی امیه (۷۵۰ تا ۶۶۱ م ) ، موسیقی عرب را با حمایت و سرمایه گذاری خود، جانی تازه می بخشند و تأسیسات آن چنانی موسیقی ، معادل کنسرواتور پدید می آورند.

       در این دوره ، آواز سولو با همراهی عود، ویژگی موسیقی این جهانی است که عود را از بربط پارسی گرفته اند. مهم ترین موسیقی دان این دوره ابن مسجح( ۱۸۵ م ) ست که پدر موسیقی کلاسیک عرب  و اولین فراهم کنندۀ تئوری موسیقی عرب نیز به شمار می رود.

        در سویی اسپانیای اسلامی، میراثی بس گران بها به موسیقی اسلامی می بخشد. اسپانیا از سال ۷۱۳ میلادی ، مسلمان می شود و در سال ۷۵۵، خلافت مستقلی در قرطبه( کوردوا) ، پایتخت خلافت اندلس پدید می آورد که مرکز موسیقی می شود. در واقع این مرکز، رابطی می شود بین تمدّن و موسیقی جهان اسلام با غرب و از طریق این مرکز است که تمامی پیشرفت ها و تحوّلات به سایر مراکز منعکس و منتقل می شود.

        و امّا در مورد موسیقی ایران زمین ، در کتاب مذکور به تفصیل سخن گفته ام ، فقط در این جا مختصری از موسیقی دوران صفویه و قاجار را ذکر و به موسیقی امروز پیوند می خورم.

         موسیقی دورۀ صفویه ، برخلاف سایر هنرهایی، از قبیل: نقاشی، قلم زنی ، معماری و … تحول چشم گیری ندارد، به دو علّت:

         اول این که موسیقی از طرف عالمان دین تحریم شده است و هرکس به سوی آن می رود حکمش مانند کسی است که در گروه شیطان به جنگ خدا می شتابد!

         و دلیل دوم این که موسیقی جدّا به دست افراد غیر این کاره و بی سواد افتاده است؛ به ناچار ، هنرمندان عرصۀ موسیقی و شعر از این دوره شروع به کوچ  به  هندوستان می نمایند و در دربار پادشاهان این سرزمین که هنر پارسی را ارج و قربی مخصوص می نهاده اند، پناهنده می شوند.

        موسیقی در هندوستان رونقی چشمگیر می یابد. در زمان اکبرشاه هندی، خنیاگران سرشناس ایرانی سرازیر این کشور می شوند و حتّا در موسیقی امروز کشورهایی، چون : هندوستان، پاکستان، چین ، نپال ، اسم هایی ایرانی روی برخی ساز های این کشورها ،همچون : سیتار، تنبور، رباب، سنتور، قانون، سورنا، کرنا ، طبل، نقاره ، کوس ، دف، دایره ، دل ربا، سارنگی ، شهنای و …باقی مانده است.

         در این دوره در ایران نوشتن مقاله و ارائۀ موسیقی نظری کاملا متوقّف می شود. همچنین مقدّمات ورود برخی سازهای فرنگی از نیمۀ اول سدۀ یازدهم مهیّا می شود. موسیقی بیش تر به راه تفنّن و سرگرمی کشیده می شود و وضعیّت معاش خنیاگرانی که جلای وطن نکرده اند رو به وخامت می گذارد؛از سویی در موسیقی گروهی، آواز کم کم به سمت محوریّت گروه حرکت می کند و به یک باره تفوّق با آواز می شود. سرایش های دسته جمعی و مذهبی رونق بسزایی  می گیرد و غالبا کودکان ، اکتاو زیر صدای مردان را هم زمان می خوانند.

         موسیقی از نفس افتاده و مهجور دوران صفویه ، لنگ لنگان به دوران قاجار می رسد و رونق و جلایی در خور می گیرد؛ از سویی آن قدر ، قدر و منزلت اهالی موسیقی پایین آمده است که به ” عملۀ طرب ” خطاب می شوند و قدر نمی بینند.

         در ذیل به تنی چند از بزرگان موسیقی این دوره اشاره می کنم. این اشخاص ، در واقع سنگ بنای موسیقی دست گاهی امروز را هم گذاشته اند.

۱) علی اکبر فراهانی: فرزند شاه ولی ، شاعر و موزیسین سرشناس . کونت دو گوبینو، مورّخ سرشناس فرانسوی ، وی را معروف ترین نوازندۀ تار می داند با روحی حسّاس  و شخصیّتی منحصر به فرد ، ولی زود رنج و تند خو . فراهانی ، مردی درویش سیرت با عمری کوتاه بوده است که شبها در پشت بام منزل خود ، نواهایی الهی را که به دلش الهام می شده ،می نواخته است و شبی در همان پشت بام منزلش ؛ در حالیکه تارش را می نواخته ،به دیار ابدی کوچ می کند . نام ساز فراهانی ، قلندر بوده است که به فرزندش  ، میرزاعبدالله خان و از او به فرزندش ، احمد عبادی و از عبادی به فرزندش ، علی اکبر شهنازی رسیده است.

۲) میرزا عبدالله: فرزند برومند استاد علی اکبر فراهانی ، متولّد ۱۲۶۰ ، مردی بخشنده ، گشاده دست و استاد بزرگانی ، چون: ابوالحسن صبا، حاج محمّد مجرد ایرانی ، سیّد حسن خلیفه ، دکتر مهدی صلحی  و … وی هم ، چون پدرش ، مشرب درویشی داشته و بزرگ ترین نوازندۀ سه تار ایران هم به شمار می رود.

۳) حسینقلی خان: فرزند دوم علی اکبر فراهانی  و استاد بزرگانی، چون : ارفع الملک ، غلامحسین درویش ، میرزا غلامرضا شیرازی ، باصرالدّوله ، علینقی وزیری، مرتضی نی داوود و ..

۴)علی نقی وزیری: کلنل ارتش ، متولّد ۱۲۶۶ ، فرزند موسی خان میر پنج ، مؤسّس کلوپ موزیکال و مدرسۀ عالی موسیقی و یکی از بزرگ ترین خادمین موسیقی ایران.

۵) غلامحسین درویش: معروف به ” درویش خان گ ، فرزند حاج بشیر طالقانی ، متولّد ۱۲۵۱، مخترع پیش درآمد ، مردی بی تکلّف، نکته سنج، مؤدّب و دست و دل باز که از ارکان موسیقی مان به شمار می آید.

۶) عارف قزوینی: ابوالقاسم عارف ، فرزند آخوند ملّا هادی وکیل ، متولّد ۱۲۶۱، یکی از بزرگ ترین شاعران و مصنفین ایران که با تصنیف هایش کمک شایانی به مشروطیت کرد.

          و شخصیّت های بزرگ و بی بدیلی ، چون : روح الله خالقی ، قمرالملوک وزیری ، موسی معروفی ، حبیب سماع، ابوالحسن صبا، احمد عبادی و …

        با وجود این که در این دوره  ـ  قاجار ـ ، هنرمندان بزرگ و بی جایگزینی ، اساس و بنای موسیقی امروز را گذاشته اند ، ولی با تأسّف باید گفت ، خود موسیقی و هنرمند ، در این دوره در کفّۀ سنگین ترازو نبوده و حال و روز و منزلت قابل تعریفی هم نداشته است.

         در واقع موسیقی دستگاهی امروز ما میراث دار زحمات استاد علی اکبر فراهانی است که از طریق برادرش ، غلامحسین خان به دو پسر علی اکبر ، حسینقلی و میرزا عبدالله آموخته شده و ردیف امروز ما هم نتیجۀ بداهه نوازی این اساتید مسلّم ردیف بوده است.

          در این مقال بد نیست در مورد بهره جویی و استفاده موسیقایی از اشعار کلاسیک هم چند نکته بیان کنم. امروزه شاهدیم که هم در حوزۀ موسیقی سنّتی و هم پاپ ، حتّی موسیقی های تازه ظهوری چون راک، از شعر غنی و پربار گذشته مان به انحای مختلف استفاده می شود. اگر این استفاده ، استادانه و حساب شده باشد که بهتر ، به تبلیغ و معرّفی شعر ارزشمند و ارزش مدار کلاسیک مان خواهد انجامید، امّا سر سخن بنده با آن دسته از عزیزانی ا ست که سنگ مفت ، گنجشک مفت ، با بهره برداری های ناشیانه ، غیر کارشناسانه و ناهماهنگ از این اشعار ، موجبات سوء تبلیغ و بدنامی ادبیّات غنی و پربار گذشته را فراهم می آورند، حتّی شنیده می شود افرادی با تلفیق و ترکیب بسیار ابتدایی و بی مایۀ  اشعار بزرگانی ، چون مولوی و حافظ با کلمات و واژگان سخیف مثلا شعر ، سعی در نوآوری و حرفی تازه از لون دیگر زدن هستند و خود نمی دانند با این کار چه ضربۀ بزرگی به پیکر هنر و ادبیّات این سرزمین وارد می آورند.

         در هنر کلاسیک ما به علّت ارتباط تنگاتنگ و شانه به شانه ای که بین موسیقی و شعر وجود داشته است ، تقریبا همۀ شعرا در موسیقی صاحب نظر بوده اند و همۀ  اهالی موسیقی در زمینۀ شعر تبحّر داشته اند و این موضوع ، موجب پربار شدن این هنرها می شده است و بر دل و جان می نشسته و هم اکنون هم!

           پس بهتر نیست برای این که از این گنجینۀ پربار به خوبی استفاده شود، میزان اطّلاعات و دانش کلاسیک خود را هر چه بیش تر بالا ببریم ، چه ، راز ماندگاری این شعرها این است که هر کدام از دل هایی معرفت پرور ، عمیق و عاشق برخاسته است و با ترکیب و تلفیق مناسب باموسیقی پیش رو می تواند تأثیری کم نظیر بر روح و روان انسان بگذارد و در اصل معتقدم که موسیقی برنامۀ خوب و متعادل زیستن است و می تواند به خوبی موجب هر چه بارور و عمیق ترشدن دیگاه انسان ها به زندگی و تفکّری برتر بشود. پس آیا این کمال بی انصافی ، خودخواهی و بی معرفتی نیست که به خاطر طمع و تفکّرات صرفا اقتصادی و سودجویانۀ برخی از آب گل آلود ماهی گیر و سوء استفاده گر ، چنین ظلمی در حقّ این میراث گران قدر روا داشته شود؟!هنر والایی که یادگار خون جگر خوردن ها و دست و دل و سرشکنی های عدّه ای بزرگ آیینه  و والا شعور است و یادگار آزار دیدن ها ،عاشق پیشه گی ها، درد ، زجر ، رنج ، تهمت و افتراشنیدن هااست.

           تا با ساختن موسیقی یک بار مصرف ، هم هویّت و اصالت موسیقی را زیر سؤال ببرند و هم با شرطی کردن مخاطبان خود، مثلا در مورد یک شعر گران سنگ ، شنونده با شنیدن آن شعر ، ناخواسته در اثر تأثیر بدی که قبلا از شنیدن موسیقی حامل این شعر شنیده است، دیگر آن لذّت و حظّی که می برد، نبرد و کم کم اثر این یادگار عزیز در اذهان کم رنگ و کم رنگ تر شود.

         تمام حرف من این است که عشق ، زبان واحدی می طلبد و موسیقی که ریشه در عشق داشته باشد، چه اصیل، چه پاپ و دیگر انواع آن ، می تواند با ترکیب و تلفیق با شعر کلاسیک ، اثری شنیدنی و ماندگار بیافریند و حتما این نیست که شعر کهن را حتما باید با موسیقی سنّتی خواند و لاغیر.

         اصولا موسیقی هایی که ماندگار شده اند، از دل هایی برخواسته اند که دارای شعور و درکی ذاتی و متعالی بوده اند. باید درفکر و ذهن هم چنین آدمی آشوب و غوغایی بر پا باشد ؛ولوله و هلهله ای که هیچ قدرتی توان فروکش کردن و خاموش کردنش را نداشته باشد و در یک کلام این کاره به دنیا آمده باشند.

          آن وقت همگان می توانند ببینند که چگونه حتّی می توان  یک شعر نغزی که بازتاب اندیشه ای ، جهان بینی و نظرگاه و زیبایی شناسی افرادی دیگر در دورانی غیر از دوران ما بوده است، در یک ساختار منسجم و خلاق امروزی بازآفرینی کرد و شنوندگان را به تحسین و تشویق واداشت.

           البتّه من هم معتقدم که  هنر هر زمانه ای زبان و استاتیک خاص خود را می طلبد و این سخن و عقیدۀ من نباید  موجب این سوء تفاهم شود که خدای ناخواسته من مخالف به روز شدگی و امروز باوری هستم.

موسیقی امروز، باید ها و نباید ها:

          هنر موسیقی نیز، هم پای هنر های دیگری ،چون :شعر ،ادبیّات ، نقّاشی و … در طول قرن اخیر شاهد تغییر و تحوّلات عظیمی بوده است. آنچه موسیقی را به نوعی از سایر هنرها متمایز کرده و به نوعی در تیررس  ضربات و آسیب های جدی قرار داده، شائبۀ ممنوع بودن آن از نظر شرع اسلام می باشد که همواره با نوعی حسّاسیت در مقابل این هنر موضع گرفته است و همین امر به نوعی موجب عدم استقلال و اختیار آن گردیده است. هنوز هم که هنوز است حتّی تفکّر در مورد موسیقی در ذهن برخی ، با یک نوع خودسانسوری همراه است و گویا فکر کردن به موسیقی هم حتّی در نظر برخی گناه آلود و مضر جلوه می کند.

         دین مبین اسلام امّا در مورد موسیقی نظر مشخصی ارائه داده است، امّا گاه این سوء برداشت ها و عدم درک صحیح از این برنامۀ مشخّص دینی، موجبات مشکلات و دردسرهای عدیده ای را برای این هنر فراهم می آورد؛ وگرنه مگر می شود بدون حضور موسیقی زیست و آن گاه زیست؟!

          آن وقت چه فرقی می توان بین انسان با سنگ ودیوار و گچ قائل بود؟ درخت و گل و آب را نمی گویم، چون طبق تحقیقات گستردۀ پژوهشگران ، تأثیر شگرف موسیقی بر جمادات و نباتات هم خیلی وقت است با قدرت به اثبات رسیده است! ( در مورد سنگ ، خاک ،ماسه و … هم تردید دارم، امّا مثالی واضح تر نیافتم!)

          گفتیم موسیقی ایران در طول این صد سال اخیر، تقریبا همه نوع نوسان را از سر  گذرانده است. در اوان تحوّلات مشروطیت و آزادی خواهی مردم ایران ، این موسیقی بود که رنگ و رنگ اجتماعی تری به خود گرفت و سلاحی شد برّنده و قاطع برزبان مردمی که در آن مقطع زمانی، ترانه و تصنیف را به خوبی از عارف ها و درویش ها به عاریت گرفته ، با خون و گوشت خود عجین کرده ، چون پتکی بر سر استبداد و استعمار حاکم فرود می آوردند.

         همین موسیقی در این دهه ها ، هم در سنگر عشق و محبت و نوع دوستی به بهترین نحو ممکن فعّالیّت کرده است و هم در جبهه های عدالت خواهی و حق محور ی به ایفای نقش اساسی خود پرداخته است.

         هم عشق را دوشادوش شعر و ادبیّات هجا کرده است و عروس وار در حجلۀ معناپذیری و زیبامسلکی  نشانده است ، هم خشونت را تلطیف کرده و هم پرچم عدالت خواهی و محبّت باوری را گل در کف به اهتزاز در آورده است.

         از شرعی ترین نمادها و نمودها بگیرید تا باقی قضایا، اگر موسیقی را حذف کنیم ، چه  چیزی برایمان باقی می ماند؟! شما قرائت و تجوید را در خوانش آسمانی ترین کتاب زمین  ـ قرآن – ، حذف نمایید،مگر می شود و می توان چنان واژگان آسمانی و مقفّی و آهنگین فی ذاته را خشک و خشن خواند ؛ در حالیکه خود خداوند ریتم جان بخش و ملودی روح افزای آیه به آیۀ قرآن را در بطن کلماتش با نت شکوه و دل ربایی نگاشته است! نا خواسته یاد این بیت سعدی افتادم:

گر تو قرآن بدین نمط خوانی

ببری  رونق  مسلمانی !

         یا موسیقی را از مجالس دعا ، روضه، سوگ خوانی ، جشن ها، شادکامی ها و … بگیرید،اگر می توانید!

            در جریان این نوسانات و افت و خیزهایی که ذکرش رفت، از اواخر حدود دهۀ سی خورشیدی ، موسیقی ، خاصّه زبان ترانگی در ایران، به گونه ای دیگر رخ نمایاند. دیگر تنها عشق و زلف یار و نوستالژی های معمول ، خوراک آن نبود . موسیقی ، رنگ و بوی اجتماعی ـ  سیاسی پیدا کرد و از دردهایی گفت که در سینۀ مردم دردمند خفته بود.

          البتّه از یک نمای دیگری می توان گفت موسیقی در دهه های پیش از انقلاب ، در دوجبهه رویاروی هم در حرکت بوده است. یک جبهه ، از آن موسیقی اصیل و ارزش مدار بود که میراث حقیقی بزرگان بود و دست به دست و سینه به سینه به متأخّرین رسیده بود. این موسیقی ، با شرایط نوظهور و اندکی تغییر و تحوّل ، هماهنگ شده با مقتضیّات روح زمان خود ، پاسخ گوی نیاز مردم بود و از معنویّت و اندیشه مداری ویژه ای هم بهره مند.

         با افتتاح و راه اندازی برنامۀ گل ها، در دو مقطع زمانی ، توسّط داوود پیرنیا در سال ۱۳۳۴، با همیاری اساتیدی چون روح الله خالقی در مقطع اول و در مقطع دوم با مدیریت هوشنگ ابتهاج ، همکاری و همیاری بزرگ ترین اساتید و ذخیره های بی بدیل آن سال ها در این مجموعه ، گنجینه ای پدید آورده است که امروز هم در صورت شناخت و بهره برداری صحیح و استفادۀ بهینه از این ظرفیت ها و پتانسیل های نهفته و آشکار در آن می تواند بسیارها راه بردی و مثمر ثمر واقع گردد.

         در این برنامه ها ، اساتیدی، چون : اسدالله ملک، فرامرز پایور، غلامحسین بنان، محمّدرضا شجریان، محمّد رضا لطفی ، حسن کسایی، جلیل شهناز ، پرویز یاحقی و … چنان بزمی آراسته بودند تماشایی که شیرینی اش از کام علاقه مندان، هرگز پاک شدنی و از بین رفتنی نخواهد بود. گویی دست روزگار به نیکی و فرخندگی این بزم را به این عظمت ترتیب داده بود تا از انحطاط و انحلال موسیقی غنی و پرشکوه به کلّی جلوگیری نماید و در کنف زحمات و تلاش های بی شائبۀ این اساتید ، حفظ و تقویت نماید.

       امّا جریان دیگری هم در کنار این جریان فعّالیّت می کرد که می توانست با ادامۀ فعّالیّت چون سمّی مهلک به بدنۀ موسیقی ، آسیب های جدّی و جبران ناپذیری وارد کند. موسیقی که با زیربنا و محور قرار دادن همین موسیقی دستگاهی ، با اشعاری سخیف و عشرت بار ، پا به عرصۀ جولان دهی گذاشته بود و ر وز به روز قدرتمند تر و پربارتر می شد.

        موسیقی کاباره و کوچه بازاری که هیچ محدودیّتی برای خود نمی شناخت و با سوء استفاده از فضای سنگین و سخت هضم بودن موسیقی مقابل و با  فعّال شدن جریان فیلم سازی و تصویر در ایران ، از پشتوانه ای محکم و توانمند هم برخوردار شده بود و متأسّفانه برخی از هنرمندان و خوانندگان بزرگ  را هم در خود جذب نموده بود.

 

دسته: مقاله | نويسنده: admin


نظرات بینندگان:
متن نو » نقدی و گذری بر موسیقی(بخش پایانی) / سالارعبدی گفته:

[…] قسمت اول مقاله را اینجا بخوانید :http://www.matneno.com/?p=1781 […]

فرهاد زارع کوهی گفته:

درود بر شما.
چندوقت پیش تئوری بنیادی موسیقیو می خوندم با کتاب سازشناسیو. به این فکر افتادم که به صورت جدی روی مقوله نقد ترانه ( شعرو ملودی و صدا) می شه کار کرد. امیدوارم کتاب شما هم هرچه زودتر چاپ بشه تا بخونمش.

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image