برگه‌ها

آوریل 2024
ش ی د س چ پ ج
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
27282930  
 
No Image
خوش آمديد!
سارای صبح های جمعه / کرامت یزدانی پيوند ثابت

سارای عکس زنی در پشت کامیونی از من گذشت ، این زن که پیش از این سارای صبح های جمعه ی پارک ملت مشهد بود . حالا اینجا را باشید تا بگویم که در جاده ی صبح زود شیراز ، زن های زیادی از پیش تماشا می آیند ، امّا سارا با کلاه لبه داری که هیچ وقت به سرش ندیدم ، از من طوری می گذردکه از روی پل هوایی پارک ملّت تا مثل پارسال های دانشکده قسم بخورم ماشین که نه حتی از نان خوردن هم فقط خوردن قسمش را پدرم دارد که ندارم .یک روز غروب آفتاب که خورشید روی لبه ی کلاهی که سارا حالا داردگم می شد . گفتم سارا را راضی کنم نشد . دویدم نشد . اصرار کردم ، گفتم خوشبختت می کنم ، نشد.گفتم بدبخت می شوم ، شدم و نشد . نشد . نشد که نشد . و یادم رفت که رفت که رفت که رفت تا حالا که بعد از گذشتن این کامیون ، انگار یکی در من با گاری برای فروختن پرتقال هی داد می کشید. کشیده در بوق کامیونی گفت : سارا آآآآآآ را را را را را را را نگاه که می رود

نظرات[۰] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
ادبیّات و مرگ ( بخش دوم ) / حمید حیاتی پيوند ثابت

تجربه مرگ برای هایدگر در امتداد زندگی و آخرین فرصت یعنی مرگ یک تجربه فلسفی است ولی این تجربه برای بلانشو تجربه مردنی است که در زندگی رخنه می کند. تلاش فلسفه برای غلبه بر مرگ در جداسازی ارزش هستی شناختی (ontology) و مرگ از (عدم) واقعیت مردن رخ می دهد. در واقع ما به خاطر شناخت و ادراکی که داریم در حوزه هستی شناختی مایل به نفی قدرت مرگ هستیم. این جداسازی را می توان در ارزشگذاری و تمایل به زندگی جاویدان دریافت. اصولاً این نگرش هستی شناسانه به مرگ می اندیشد ، نه به مردن . آنچه در فلسفه اهمیت دارد، آگاهی است. این آگاهی را فلاسفه با تنزل جهان و تنزل وجود ما به اثبات می رسانند. بلانشو ادعا می کند که این آگاهی مبنای مدرنیته است. معقولیت مدرنیته از مردن که همان نفی است برداشت منطقی دارد ، یعنی با استمداد از همان تمایز دکارتی بین جهان و انسان تفکیک قائل شده، جهان را منفعل و انسان را فاعل تصور می کند. آنچه در جهان اصل است «کردار من» است. اما آنچه بلانشو به دنبال آن است انفعال ما است. انفعالی که به ما اجازه می دهد به آنچه غیر از شناخت است ، پاسخ دهیم «به مجرّد این که سعی کنیم مرگ را در عالی ترین امکان خود بیابیم، این پاسخ گویی برای همیشه به عنوان چیزی خاتمه یافته تلقی می شود» در ادبیات یا به تعبیر بلانشو نوشتار ، تجربه ای وجود دارد که سابق بر مرگ است.

نظرات[۰] | دسته: فلسفه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سه شعر از مرتضی محمودی پيوند ثابت

۱ ـ

کاش
خانه مان درون دریا بود
و آب از سرمان می گذشت!
تا تو را
سخت در آغوش می گرفتم و
خوشبختی
کوسه ای می شد
که بوی خون به مشامش خورده است!

نظرات[۴] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
جامعه شناسی پست مدرنیسم(شاپوربهیان)/فاطمه محسن زاده پيوند ثابت

پست مدرنیسم چه معنایی دارد و چرا بحث درباره ی آن برای درک زندگی اجتماعی امروز ضروری است ؟
این کتاب معتبر و روشنگر، اولین بررسی تفصیلی جامعه شناختی پست مدرنیسم به شمار می رود . اسکات لش تفاوت های مدرنیسم و پست مدرنیسم را بررسی و زمینه های تاریخی و اجتماعی تکوین آن ها را توصیف می کند و دلایل اهمیت پست مدرنیسم را به روشنی شرح می دهد . این کتاب راهنمای سودمند برای آشنایی خواننده با یکی از مفاهیم اساسی روزگار مدرن است .
« جامعه شناسی پست مدرنیسم » ، نوشته ی اسکات لش ، و با ترجمه ی شاپور بهیان ، در ۱۳۸۳ ش ، از سوی انتشارات ققنوس ، منتشر گردید . همچنین در ۱۳۸۵ ش تجدید چاپ شد .
شاپور بهیان در یادداشتش بر این کتاب

نظرات[۰] | دسته: ترجمه, معرّفی کتاب | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
اقیانوس در حمّام / وحید پورزارع پيوند ثابت

خانه بلند می شود
و می نشیند
به احترام تویی که وقتی کنارت نیستم
شبیه پلات می شوی ،
شبیه شعرهای سیلویا پلات .
جهان در آشپزخانه ای درست می شود
که دست های تو اندازه ی طعمش را نمی داند
پیاز شب را رنده کن
از گریه هام سیرم
و کسری خوابم را
به پای فنرهای جهش یافته بگذار
خنده ات چه آزارم می دهد
به هر چه اقیانوس که در حمام گذاشته ای
بگو که من سنگینم
پر از سنگ و صخره ام
یا شاید
صادقانه هدایت شوم به سمت هر چه گاز وانتحار .
جهان به ساعت ما که کوک نمی شود
بخواب ، زنی که شبیه زنانگی نقاشان بزرگی
سالوادر دالی نیستم

نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
یادداشتی بر فیلم هیچ / حامد ابراهیم پور پيوند ثابت

هیچ
کارگردان و طرّاح صحنه و لباس:عبدالرّضا کاهانی
فیلمنامه:عبدالرّضا کاهانی ـ حسین مهکام
مدیرفیلمبرداری:مسعود سلامی
موسیقی:کارن همایون فر
تدوین:شیما منفرد
طرّاح چهره پردازی:نوید فرح مرزی
صدابردار و صداگذار:جهانگیر میرشکاری
بازیگران:مهدی هاشمی- پانته آبهرام- نگار جواهریان- باران کوثری- احمد مهران فر- مهران احمدی- نیره فراهانی
با حضور:مرضیه برومند
صابر ابر
تهیه کنندگان :سلیمان علی محمدی
عبدالرّضا کاهانی

______________________

این فیلم را شب تحویل سال در سینما سپیده دیدم! سه نفردر سالن بودیم کلا! به کنترل چی گفتم : “برای سه نفر هم نمایش می دهید؟ ” گفت: ” جهنّم وضرر! “

______________________

” فرای” – ازتئوریسین های صاحب نام ادبیّات جهان- قوانین ساختاری تشکیل دهنده ی زیر بنای ادبیّات را به چهار میتوس تقسیم بندی بندی کرده است: کمدی(میتوس بهار) ، رمانس(میتوس تابستان )، تراژدی(میتوس پاییز) ،آیرونی(میتوس زمستان) .
” رمانس ” دنیای ایده آل است. گرمای تابستانی عشق و زندگی دلخواه… ” تراژدی ” سقوط از دنیای ایده آل است به ژرفنای دنیای واقعی . در ابتدا شخصیّت های اصلی اثر در امن وعیش به سر می برند ، ولی در نهایت به دلیل تقدیر،خیانت،اشتباه ، قضاوت نادرست و… به روز سیاه می افتند(سرنوشت غم انگیز اتللوی مغربی در وندیک- ویلیام شکسپیر) .” آیرونی ” در پی عریان نمایش دادن جنبه های تلخ و زشت و منفی زندگی است. یأس وسرخوردگی و تلاش بیهوده برای زیستن ، دور باطل و شکست و ناکامی و یأس ودست و پا زدن بیهوده (نگاه کن:تو پیش نرفتی ! تو فرورفتی! « فروغ فرّخ زاد »)

نظرات[۱] | دسته: سینما | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
صورت فلکی کالبدی یکه در دل نیمچه‌شاعر / شاپوراحمدی پيوند ثابت

سبزینه‌ی گرد دهانت خاموش چیزی گفته است
که ناگزیرم رمزی گشوده را
در جهانی پنهان و شبانه ادا کنم.
پیله‌ات خانه‌ای است در آخر زمان.
و خورشیدهای رنگ‌ورو رفته
در بن‌بست اقیانوسی تاریک از پروانه‌های خوابیده
تازه دارند آدم و پری و باغ می‌شوند.
حتی اگر صبح پَرچینی بود از کلوخ، باز می‌درخشید.

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
ادبیّات و مرگ ( بخش نخست ) / حمید حیاتی پيوند ثابت

شاید قرار گرفتن این دو واژه در کنار هم غریب بنماید. ادبیات بعنوان نمای تمام عیار وجوه مختلف زندگی میل به وفور و سرشاری و تایید می زند در حالی که مرگ از تقلیل و کاستی و در نهایت عدم و نیستی می گوید. دکارت می گفت: می اندیشم، پس هستم. معضل از اینجا آغاز شد: جهان یک طرف بعنوان ابژه منفعل قابل شناسایی، سوژه یک طرف به عنوان فاعل شناسا، زبان بعنوان ابزاری برای تجلی واقعیت. پس رابطه بین واژه و شیء یک رابطه این همانی شد. یعنی واژه میز همان میز (دارای ۴ پایه و تخته ای مسطح…) تلقی می شد. پس از انقلاب سوسوری در زبان شناسایی معلوم گردید که واژه میز یک نشانه اختیاری است و با میز (شیء) دارای رابطه ضروری نبوده. این لفظ باوری(Literalism)یعنی اعتقاد به رابطه ضروری بین واژه و شیء بنیاد اندیشه دکارتی است. یعنی اندیشه به بنیانی برای حضور واقعیت تبدیل شد.

نظرات[۱] | دسته: فلسفه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
مارکوپولو / حامد ابراهیم پور پيوند ثابت

مونیخ ، ونیز ، کراچی ، دوشنبه ، دهلیِ نو

غروب ابری پاریس ، متروی توکیو

فقط خودش باشد ، اهل هر کجایی شد

چه فرق دارد برلین ، دمشق یا ورشو ؟

چه فرق می کند اصلن چه رنگ می پوشد

چه فرق دارد با ساری است یا کیمونو

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
صادق هدایت وهراس ازمرگ(دکترمحمّدصنعتی)/فاطمه محسن زاده پيوند ثابت


پس چرا باید اسطوره کشی یا اسطوره زدایی کرد ؟

دکتر محمّد صنعتی ، نویسنده ، روان پزشک ، روانکاو و استاد دانشگاه ( متولّد : ۱۳۲۵ ) در پاسخ به این پرسش می گوید : « در بوف کور هدایت به اشیای وازده  ، زنگ زده و بی فایده سفره خنزرپنزری تاکید دارد ، یعنی بر اسطوره هایی که دیگر به درد زندگی امروز نمی خورند و باید از متن زندگی و فرهنگ بیرون امروز بیرون بروند . آنها را می توان در کتاب ها و موزه ها ثبت و ضبط کرد و برای شناخت جوامع و فرهنگ ها ازآنها استفاده کرد ، ولی زندگی مدرن را دچار خلل و آسیب می کنند ، این باور بنیادمدارانه و سنّتی را باید کنار گذاشت که اگر اسطوره های وازده را به دور ریختیم ، ریشه های خود را از دست می دهیم . انسان گیاه نیست  که با ریشه زندگی کند . تاریخ و فرهنگ انسانی را نباید با ریشه گیاه مقایسه کرد . این قیاس خودش نوعی فیکشن و گونه ای  اسطوره وازده و نامعقول است .

نظرات[۲] | دسته: معرّفی کتاب | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
برگردان قسمتی از سرود پنجم دانته / شاپور احمدی پيوند ثابت

دوزخ فرانچسکا پائولو

آلیگیری دانته

کمدی الهی، دوزخ، سرود پنجم، ۱۴۲-۷۳

_____________________

۷۳و چنین گفتم: «ای شاعر، مشتاقانه

می‌خواهم سخن بگویم با این دو، که دوشادوش هم می‌گذرند،

و به نظر باد سبکبارانه آنها را می‌بَرَد.»

***

۷۶و او پاسخ داد: «شما به خواستتان خواهید رسید. بدان گاه که آنان

نزدیکتر به ما خواهند شد؛ و آن هنگام که از آنها درخواست کنید

به نام عشقی که آنان را به راه می‌بَرَد، خواهند آمد.»

***

۷۹همچنان که باد آنان را به سویم گسیل می‌داشت

بانگ برکشیدم: «ای جانهای وامانده

بیایید با ما سخن بگویید، اگر از این نهی نشده‌اید.»

نظرات[۰] | دسته: ترجمه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
دکی جان / رضا کاظمی پيوند ثابت

“پول خُرد داری؟”
دست‌َش را دراز کرده است سمتِ مرد جوانی که موهاش سرخ است؛ و نه آشناست و نه غریبه. و پلک‌هاش را خوابانده روویِ هم، سرش را یَلِه داده روویِ شانه‌ی راست و نیش‌َش را هم آن‌قدر باز کرده که برقِ دندان‌هاش در تاریکیِ زیرِ سقفِ دالانِ « حاج طرخانی » دیده شود. “پولِ چایی چی؟” سرش را از شانه‌ی راست برداشته انداخته – کج کرده روو شانه‌ی چپ و دست راست‌َش را پیش آورده کاسه کرده گرفته است جلو جیبِ مردِ سرخ‌مو که طرحِ خنده‌ای روو لب‌هاش سایه انداخته. و هِی پا به پا می‌کند، یعنی: زودباش، عجله دارم می‌خواهم بروم سراغ کسی دیگر، خودم را بَراش لوس کنم به‌خاطرِ وعده‌ای غذا که هنوز نصف پول‌َش را جمع نکرده – نگرفته‌اَم .

نظرات[۰] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سفارش شعر / عارف مضانی پيوند ثابت

با حال ِساده ی آسمان با حال ساده ی ابر

با حال ِساده ی هوا سرد است

از مضارع استمراری ِ خیابان می گذرد

با زمزمه ی زیر لبِِ تابلویی سر به زیر «باز است»

می رسد به در

به دستور سرخ روی در «بکشید»

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
یک سه گاهی از علی عبّاس نژاد پيوند ثابت

چشمت: عسل ِ بهار ِ الوند

لبخند: شکوفه ی شکفته

انگار بهار با تو پیوند…

*

این معجزه است… یا نه… جادوت؟

مستأصل در گریز و ماندن

نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
بهاریه ها / رضا کاظمی پيوند ثابت

۱-

سازت را

با بهار کوک کن

مرا

با چشم هات !

۲-

بهار

ادامه ی لب خند ِ توست

نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
زنی که کشتم ، اسم نداشت ! / رضا کاظمی پيوند ثابت

کُشتَمَش . به همین راحتی . البته راحتِ راحت که نه ، ولی به هر بدبختی بود ، راحت کُشتمش .

دیروز عصر ، رفته بود آرایشگاه تا بیاید آماده شویم برویم میهمانیِ شام . دیر کرده بود . نگرانش شدم . نگرانش شده بودم ، گفته بودم با خودم : ببینی چه شده است میانِ راه ، نکند خراب شده باشد ماشینش ، مانده باشد کنارِ خیابان . توی پارک ، کاشته بودم کنار درختِ بلندِ کاجی که کُرک و پَرَش ریخته بود ، و کلاغ ها هم حتا رغبت نمی کردند بنشینند روش ، کارخرابی کنند . هی نگاه کرده بودم ساعتم را ، عقربه اش را ،که لامَسًب چرخ می خورد جلو چشم هام بی آن که او بیاید . تلفنش خاموش بود ، در دسترسم نبود تا چند تا از آن آبدارهاش حواله اَش- بارَش کنم ، و او جای عصبانیت- دندان غروچه ، کِیف کند بخندد غش غش و میانِ خنده هاش – غش کَردَناش ، بگوید : دارم می رسم عزیز ، دندان روی جگر فشار بده !

فشارش داده بودم به خودم ، گفته بودم : خوشَت می آید این طور یا بیش تر ، که صدای استخوان هات را هم بشنوی؟

نظرات[۰] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
دو داستانک از مهدی قرقچیان پيوند ثابت

سیمرغ و سزار

سزار همه ی طبیبان حاذق را به قصر دعوت کرد: « می خواهم بچّه ام باهوش تر به دنیا بیاید. بچّه را با مادرش دوست دارم . » طبیبان دور هم جمع شدند: « یا مادر می ماند یا بچّه. » ! هیچ راهی نبود. تنها یک راه مانده بود: “سیمرغ ” .

نظرات[۳] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
شعری از محمّد حسین ملکیان ( فراز ) پيوند ثابت

شانه هایم قتلِگاه بی کسی های خودم

دوست دارم نوکر خود باشم آقای خودم!

شانه هایت را کمی بالا بده تا موج موج

آب های رفته برگردد به دریای خودم

دوست دارم حرمت آیینه ها را بشکنم!

یک به یک در چشمهای ناشکیبای خودم

نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
کالبدرستگار / شاپور احمدی پيوند ثابت

ای رستخیز ناگهان ……….

مولوی
_________________

چنانچه افتد و خود دانی روزنه‌ها همه‌ ریخته بودند. رنگ‌وبوی درختان و تکّه‌های آسمان و نور سیاهی که گاهی خود را تا کناره‌های تنه‌ام می‌کشاند، بیشتر به خمیری کُشته می‌مانست. در آن روزگار نکبتی که هر چیزی را نمی‌شد به جا آورد و هر سمت و سویی را نمی‌شد باور کرد و خشکسالی و دروغ بود .
ناگهان هیس‌هیس نسیمی خسته آمد که بر پولک هایی گم سریده بود. دُم پریزادی دریایی سنگ های جلبک‌اندود قهوه‌ای را خراشید. بال چلچله‌ای سفید خزید که سال ها‌سال بعد خال و داغش را در هیئت گلی سرخ و بارانی بر تکّه‌تکّه‌های درمانده و بیکار وجودم ، در رؤیا و هشیاری تماشا می‌کنم ؛ بدون آن که بر دری که هنوز آن را کاملاً درز نگرفته بودند، تلنگر بزنند(مطمئن نیستم که در بسته بود. شاید همراهی داشت) ، با اندامی که بوی چوب های سرگردانی می‌داد

نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
به سوی او باز می گردم / پگاه عامری پيوند ثابت

بر درم می کوبد

قلبم به او پاسخ می دهد

محکم بر جای می مانم

و در را نمی گشایم

این اندیشه ی در مانده

خود را قوی می دانسته

در این ساعات ِ تب آلود

به که روی آورد؟

نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
بازاندیشی پیرامون مفهوم شهیددرمثنوی معنوی/فاطمه محسن زاده پيوند ثابت

مقدّمه

درفرهنگ مکاتب، ادیان، مذاهب و اجتماعات بشری واژه هایی یافت می شود که آنان را هاله یی از نور فراگرفته است. یکی از کلمات، واژه «شهید» است. شهید به حق پیوسته است؛ آن گونه که خدایش او را توصیف می کند؛ «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون» (البته مپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند، بلکه زنده به حیات ابدی شدند و نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.)۱

شهید به سبب خدمت به انسان ها، بر آنها حقی پیدا می کند که با هیچ حقی قابل مقایسه نیست، زیرا دیگران در شرایطی مساعد فعالیت می کنند، اما شهید با فداکاری، ازخودگذشتگی و با سوختن و ساختن و خاکستر شدن محیط را برای دیگران مساعد می کند؛

نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
نثرگفتاری / فاطمه محسن زاده پيوند ثابت

نثر

به طور کلی کلام منظوم و کلام منثور کاربردهای خاصّ خود دارند.«جان میدلتون ماری» *در این مورد می‌گوید:«هر کجا اندیشه غالب است بیان باید به نثر باشد ؛ هر کجا احساسات غالب است ، بیان ممکن است به نثر باشد یا به نظم، مگر هنگامی که احساساتی کاملا شخصی به طور قاطعی چیره است ؛ در این صورت بیان می‌طلبد که منظوم باشد.» طبق این گفته ی عالمانه در هر متنی که قلمروی آن دانش واندیشه است، باید از کلام منثور سود جست و در هر متنی که قلمروی آن هنر و احساسات است ؛ می‌توان هم از نظم استفاده کرد و هم از نثر‌، امّا در متنی که غلبه با احساساتی کاملا شخصی است‌، کلام منظوم بهترین رسانه است ۱ ؛ بنابراین زبان هنر داستان ،…

نظرات[۳] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image