برگه‌ها

مارس 2013
ش ی د س چ پ ج
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
3031  
 
No Image
خوش آمديد!
دون کیشوت / حامد ابراهیم پور پيوند ثابت

قراربود که این دفعه جنگ را ببرد

بیاید و دل ماده پلنگ را ببرد

به خاطرش سر تیمور لنگ را ببُرد

شبانه دختر شاه فرنگ را ببرد

O

قرار بود که از چنگ شب رها بشود

به آفتاب قسم داد، گرگ و میش نرفت

قرار بود که این بار قهرمان باشد

قرار بود… ولی باز خوب پیش نرفت

نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سه شعر از آبا عابدین پيوند ثابت

۱ _

مرا بپوش!

به تو می آیم.


۲ _

ابر ها را هجی می کنم

که چگونه به تو مربوط می شوند!؟

این حرفها را نمی دانم…

امشب باید نیلوفر ببارد!

باید به جای رعد و برق ، ماه بزند!

من باید خیس شوم!

نظرات[۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
من به دنبال خانه هستم، به دنبال جایی که نیست/ سهند ستّاری پيوند ثابت

سهند ستاری


اگر بپذیریم که جامعه مدنی اصولا مکانی انتزاعی است برای مقاومت در برابر زیاده خواهی‌های سرمایه، در آن صورت شهری که با فقدان اجتماع شهری روبروست؛ ناخودآگاهانه جامعه مدنی مستقیم‌اش را پس می‌زند و به درون «خانه» باز می‌گرداند. درواقع خلق هر کلان شهری در پس تملک «خانه»‌هایی است که برای من تو به مثابه «جا»یی است برای رفتن. اکنون در پس استعمار زندگی روزمره و خلق هولناک متروپولیس، خانه برای من و تو بیگانه شده است و درحالی که چهره اطرافیان برایمان غریبه و بیگانه است مدام در تکاپوی رفتن به جایی هستیم. چیزی که اکنون بیش از پیش در متن زندگی روزمره و در پس شکاف و ترک­های شهری که از دل همهمه برسازنده دنیای مدرن بیرون می­زند مساله گون شده همانا فقدان خانه است. اما تو نه تنها باید فقدان را تجربه کنی بلکه به میانجی تصدیق همین فقدان، مرزی را ترسیم می‌کنی که گویی در ابهام تجربه مدرنیته گرفتار است. با این حال ما در مواجهه با چیزهای به معنایی که به شکل کابوس واری در گرو متن زندگی روزمره است به کل مساله مدرنیته تن داده‌ایم. “فقدان”، هم بسته مدرنیته ماست و توگویی “فقدان خانه”، جز جدایی ناپذیر شهر ماست.

نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
شعری از محمّد علی نوری پيوند ثابت

در من اتوبوسی است

خسته

سرگرم ازدحام در پیاده روها

سرگرم زرق و برق نشسته بر بوتیک ها

سرگرم برانداز کردن بر آمدگی مانکن ها

اتوبوسی است ، خسته

که هر شب

از اعماق گلوش

خیابان سرفه می کند

نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
نارنج / جلال خسروی پيوند ثابت

زیر نارنج نشسته باشیم
من شیر
تو شعر
بنوشم
بنوشانی‌اَم
و بنوشی

دستم را بـِ . . . بــِ . . . گیر
آنی . . . ما . . . مان
روزی که دست تو نبود
زَ. . . زِمین خوردم
روزی که دست تو نباشد
زمین می‌خورَدَم

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سه شعر از اعظم حسینی پيوند ثابت




۱ _

ازدختران حوایم

نه هابیل می شناسدم

نه قابیل

اماهرلحظه ای که بخواهم

درچشم های کلاغ

صحنه ی جنایت تکرار می شود

بازهم بگو:

«کسی برای خودش حرف درنمی آورد»

گوش به زنگم

که رنگین کمان درچند شوره زار

اسم شب است

و برای دیدن زنبق ها

کدام لباس مرا انتخاب می کند

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image