دو شعر از مینو سلیمی |
|
یک
روزهای بی شماری بر من گذشت
و امید به دیدارت داشتم
با خورشید به سخن از این می نشستم
که ای کاش روز دیدارت بارانی باشد…
نکند دل خورشید از من گرفته
که روز دیدار تو نمی آید دیگر
دو
تمام رؤیاهای من،
خاطرههای من،
در زمانی همیشه
از آن تو بودهاند
حاشا نکن…!!
دلم برایت تنگ میشود
حتی اگر خاطرهای از دلتنگی
مثل اشک از من ندیده باشی…
حتّی اگر هرگز به خانه بازنگردی
و آن لحظه دیداری که میگفتی
هرگز اتّفاق نیافتد…
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
|
|