برگه‌ها

اکتبر 2024
ش ی د س چ پ ج
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031  
 
No Image
خوش آمديد!
بیژن الهی؛ یک دهه شعر، سه دهه سکوت/حنیف خورشیدی پيوند ثابت

بیژن الهی؛ یک دهه شعر، سه دهه سکوت

” حضور شاعر در جهان شعر، حضوری مبتنی بر اتحاد است “


_______________________________________


نگریستن به وحدت در عین کثرت، تشخص بخشیدن به ریشه‌ها و یگانه شدن با هسته‌های درونی شعر، همانگونه که شعر کلاسیک و سنتی ما اثر مستقیم بر ذهن و زبان نیما و شاعران پس از آن داشته است، به‌ همان نسبت شعر امروز هم ریشه در دل موج نو و شعر*حجم دارد. شاعرانی که در فرصت‌های سریع، نگاه‌شان را به یک نقطه از موقعیت‌های زمانی و مکانی معطوف کرده‌اند تا به معرفتی برسند که درهای ناخود آگاه برابرشان گشوده شود و به درک تحول زبان در زمان برسند». (۱)

شاید همین برجسته شدن شعر و شاعران «شعر دیگر» و «حجم» و «موج نو» در دههٔ هفتاد تا همین امروز شاعران سطح و منتقدان سطحی را گرفتار موضع گیری و غفلت کرده است و بی‌پشتوانه ادبی و فرهنگی خواسته‌اند که با ساده نویسی و شعر گفتار و با روایت و توصیف به حذف شعر دهه هفتاد اقدام کنند که در نیمهٔ راه ناکام ماندند. شاعران اندیشمند و آوانگارد «شعر حجم» و «شعر دیگر» که به نوعی امضاءکنندگان – مانیفیست شعر حجم -به جز بیژن الهی- بوده‌اند و در آن عصر خاص و محدود بیانیه‌ای را با آن قدرت و جسارت به ادبیات و زبان فارسی پیشکشی می‌کنند پس از گذشت کمتر از نیم قرن تلاش هنوز هم نفوذهای پنهان و پیدایی در ادبیات آوانگارد دارند و به جای اینکه رسم و قاعده‌ای را موعظه کنند خود، رسم و قاعده می‌شوند و این گونه متعلق به کسی یا گروهی نمی‌مانند، چون کسی که آن را کشف می‌کند از طریق شعرهاست که به این معرفت پنهان می‌رسد نه از طریق شاعران آن، پس لزومی به ترسیم رسم و قاعده نیست. به طور مثال کسانی که با شعرهای بلند و سرشار از آفرینش «بیژن الهی»، «یداله رویایی»، «رضا زاهد»، «منصور خورشیدی»، «بهرام اردبیلی»، «حمید عرفان»، «پرویز اسلامپور»، «فیروز ناجی» و غیره آشنایی دارند خوب می‌دانند و شیفتهٔ این نوع هنر زبانی هستند و عطش کشف این هنر زبانی را دارند، جوهر حرکت در خلق و آفرینش شعر را می‌شناسند، راهی برای ورود به قلمرو آن باز می‌کنند که در شعاع رضایت کسانی باشد که تحول خود را در تعالی شعر آوانگارد «شعر حجم» و شعر دیگر می‌بینند… اما در این میان، شاعران بسیاری بودند که بخاطر تغییر و تحولات درونی و یا اجتماعی، سیر الی الوطن و یا سیر در خویش را آغاز کردند و دیگر کمترین آدرسی از آن‌ها یافت شد مثل رویایی. بهرام اردبیلی، هوشنگ چالنگی، فیروز ناجی که مدت‌ها در غربت بوده و هستند برخی مثل بیژن الهی، ساکن کشور بودند اما کمترین کسی از احوال آنان خبر داشت. انتشار مقالات، نقد‌ها و مصاحبه‌های مستمر و حضور پررنگ منصور خورشیدی و هرمز علی‌پور و راحا محمدسینا و حسین مدل و… در فستیوال‌های مختلف شعر و مجلات و صفحات سایت‌های ادبی توانست همچنان به قدرت و شناساندن جریان‌های اندیشگی شعر حجم و موج نوی آن سال‌ها و موج نو این سال‌ها به یاری جوان‌تر‌هایی مثل «علی مؤمنی»، «رستم اله مرادی»، «احمدرضا چه که‌نه‌ای»، «قاسم هاشمی‌نژاد» کمک کند. اما جنس ادبیات و زبان شعر «بیژن الهی» متفاوت بود، انتشار علم اشارت، جسم نهفته در عرفان پنهان و زبان در کام او… بیژن همه در درد و شوق بود، و در شیوهٔ معرفت. کشف و شهود و شعر، شانی رفیع داشت. آنهایی که با روحیات بیژن آشنا بودند بهتر از هر کسی می‌دانند که خلق زبان و کشف شهود در ادبیات برای او راهی برای رسیدن به کمال معنوی و عرفانی بوده است. شاید بتوان نگاه «بیژن الاهی» در شعر و معنویت و عرفان را – که همواره در تنهایی و سکوت و کشف و شهود و درک عوالم دیگر – بوده است را به نگاه عارف و درویشی بلند آوازه که حضرت عطار نیشابوری در وصفش می‌فرماید: «آن قطب به استحقاق، آن منبع اسرار، آن مرتع انوار، آن سبق برده به استادی، سلطان طریقت؛ جنید بغدادی – رحمه الله علیه – نزدیک دانست، آنجا که در وصف ایشان آمده است: «روزی که کار جنید بالا گرفت و آوازهٔ او به عالم رسید و در هر چه او را امتحان کردند، هزار چندان آمد. چون جنید سخن بلند شدی» سری سقطی «[مراد و پیر جنید] او را گفت: «تو را وعظ باید گفت. جنید متردد خاطر شد و رغبت نمی‌کرد و می‌گفت: «با وجود شیخ، ادب نباشد سخن گفتن» تا شبی، مصطفی را – علیه الصلوه والسلام – به خواب دید که گفت: «سخن بگوی» بامداد برخاست تا با «سری» [مراد و استاد خودش] گوید. سری را دید بر در ایستاده. گفت: در بند آن بودی که دیگران تو را گویند سخن گوی؟ اکنون باید گفت، که سخن تو را سبب نجات عالمیان گردانیده‌اند، چون به گفتار مریدان نگفتی و به شفاعت مشایخ بغداد نگفتی و من گفتم و نگفتی، اکنون چون پیغمبر فرمود بباید گفت.» جنید اجابت کرد و استفغار کرد. گفت: «بگویم به شرط آنکه از چهل تن زیادت نباشند». روزی مجلس گفت: چهل تن حاضر بودند، هجده تن جان بدادند و بیست و دو بیهوش شدند و ایشان را بر گردن نهادند و باز خانه‌ها بردند [به خانه‌هایشان بازگردانیدند]. شاید تمام دغدغه‌های «بیژن» همه این بود که شعر، حاکم نمی‌پذیرد و بر سر این بود که حکم نمی‌کند.

از حیات شاعرانه شاعر – که حالا دیگر مؤلف مرده است – چیزهای زیادی در دست نیست. زیرا سالهای سال – بیش از چهار دهه – است که او در خلوت و خرابات خویش در کشف و شهود است، حتی شعرهای او نیز محدود و معدود است. او در تمام این سال‌ها که در متن ادبیات نبود، درویش بود، نمی‌خواست حرف بزند کسی را به خلوت خود راه نمی‌داد. شاید جایی، با کسی، دوستی، خبرنگاری، مریدی، غریبه‌ای، و یا حتی با سطرهای سپید کاغذ حرف‌های منتشر نشده‌ای داشته باشد که بعد از خودش انتشار یابد، اما سوالهای نشده‌ای که از او بر دل مشتاقان «شعر دیگر» بر جای ماند بسیار است و این عارف شاعر، به سوال‌های تاریخ ادبیات، سکوت را هدیه داده است. «بهرام اردبیلی» [که پس از سی سال زندگی در امواج، به ایران آمد] در وصف بیژن الهی سخن‌های فراوان گفت، هرچند تاریخ آن حرف‌ها و خاطرات و نقل قول‌ها به سه – چهار دهه قبل باز می‌گردد، اما شعور و آگاهی بیژن را در شعر و کشف شهود نشان می‌داد. جایی که بهرام در وصف بیژن می‌گوید: بیژن اژدهاست…. [البته کلمه اژد‌ها در دایره واژگانی بهرام یعنی بزرگ و اعجوبه، زیرا وی در طول سی سالی که در وطن نبود هیچ کسی را در اطراف خود نمی‌دید که با او فارسی حرف بزند و یا اصلا کسی نبود که با او حرف بزند!! در خلوت و تنهایی و انزوای خود بود و کاری به کار دنیا و آدم‌هایش نداشت… بهرام اردبیلی هر چند یکی از امضاء کنندگان مانیفست حجم بود، به بیژن و شعر وفادار‌تر بود و شیوه‌ای را که بیژن در ذهن بهرام افکنده بود به‌ همان موج نو شباهت بیشتری دارد تا به حجم… بهرام اردبیلی درباره بیژن که می‌خواهد راهی در زبان‌های دیگر دنیا باز کند می‌گوید: بیژن اژدهاست… بیژن در آن موقع شروع کرد به فرانسه یاد گرفتن انگلیسی یاد گرفتن عربی یاد گرفتن…. برای اینکه خیلی جدی است توی کارش برای اینکه هیچوقت هیچ کاری نمی‌کند جز آن کاری که باید بکند. هیچوقت هم هیچ شغلی نداشت ،جز خواندن و نوشتن؛برای اینکه او تنها پسر خانواده بود و لازم نبود کار بیرون کند .دیپلم و مدرسه را هم نصفه کاره‌ رها کرد و پدرش را عصبانی کرد. خانواده‌اش به او می‌گفتند که اگر درست را نخوانی تو هیچ کسی نمی‌شوی و او هم گفت من هم همین را می‌خواهم که هیچ کس نشوم می‌خواهم خودم بشوم. بعد پول تو جیبی‌اش را هم جیره بندی کردند اما او کار خودش را می‌کرد. “-۲” بیژن الهی آن زمان که در اوج شهرت بود و مریدان بزرگ بسیاری را در کنار خود داشت و می‌توانست به واسطه آن‌ها تا دهه‌ها مطرح شود تریبون‌های مختلف داشته باشد – لااقل به واسطه شعر دیگر و موج نوی شعر – به خلوت خود گریخت و دیگر هیچ گاه از این دایره شهودی بیرون نیامد و هیچکس هم نشان و نشانه‌ای از او در جایی ندید… بهرام اردبیلی در جایی می‌گوید: بیژن خیلی بسته است مال خودش است. بازاری نیست. هیچوقت بازاری نبود. همه به او راه می‌دادند تا یکی از کار‌هایش را بتواند چاپ کند، ولی او اینجوری نبود ،همیشه کار می‌کرد و مطلب می‌نوشت. ما کار بیرون داشتیم ، ولی او کار بیرون نداشت و همیشه در خانه میان کتاب‌ها بود. نوشتن و خواندن. حدود پنج سال برای ترجمه اشعار لورکا زحمت کشید. ماه‌ها طول می‌کشید تا یک لغت انتخاب و یا عوض کند. بعد هم با هر کسی که با یک زبان آشنا بود مشاوره می‌کرد که مثلا این جمله اسپانیایی‌اش چطور است؟ یا عربی چه می‌شود. حال برای شناختن بیژن الهی زود است… حالا خیلی زود است…”۳” [این مطلب از روی مصاحبه دوست عزیزم داریوش کیارس در سال ۱۳۸۳ برداشته شده است که بهرام با اعتقاد کامل می‌گفت خیلی زود است برای شناختن بیژن… حالا دیگر نه بیژن در میان ماست و نه بهرام… هنوز شناخت‌های ما از این شاعر عارف در حد‌ همان چند شعری است که همه خوانده‌اند… شاید روزی مصاحبه کامل و گفت و جوی مبسوطی با بیژن الهی بیرون بیاید که ما را با زوایای دیگر این شاعر آوانگارد، این پیر اندیشه در عصر فروتن شعر، آشنا کند.]

___________________________________


۱ _ منصور خورشیدی

۲ _  داریوش کیارس

۳ ـ همو .

دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin


نظرات بینندگان:
سید احمد جعفر نژاد گفته:

با سلام!

متن جالب از دوست عزیز،آقا حنیف خوندم.

باید این را /بر در تمام خانه های شاعر ان و نویسندگان/ چسباند/

پیش از آنکه/ فلسفه/ گیسوانش را بترساند….

حنیف جان!

بیژن رفت

در چاه منیژه

و بهرام را

برای همیشه

گور گرفت!

به من

بگو:

ستار ه ات

در کدام آسمان شعرت است

تا به آن

بیا ویزم!

حنیف خورشیدی گفته:

مرسی استاد خوبم جناب آقای جعفر نژاد

شاگرد نوازی می کنید

موسا گفته:

جوگیری محض مثل همون کتاب بهرام اردبیلی…

افسانه توکلی گفته:

دروود شاعر
خواندمت مانا باشی

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image