برگه‌ها

دسامبر 2024
ش ی د س چ پ ج
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
28293031  
 
No Image
خوش آمديد!
شعری از مارینا تسوه تایوا / شاپور احمدی پيوند ثابت

 

                                                  

گاهشماری

۱۸۹۲
در مسکو به دنیا آمد. پدرش استاد تاریخ هنر در دانشگاه مسکو بود. مادرش کُنیتی آلمانی-لهستانی داشت و پیانو را نیز با چیره‌دستی می‌نواخت.

۵-۱۹۰۳
تحصیل در مدارس شبانه‌روزی سوئیس و آلمان، جایی که مادرش از بابت بیماریهای ریوی خود تحت درمان بود، و سرانجام در ۱۹۰۶ سبب مرگ وی شد.

۱۹۰۹
به پاریس می‌رود و در کلاسهای سوربن آزادانه حاضر می‌شود.

۱۹۱۰
نخستین کتابش آلبوم شبانه را بیرون داد، کاری شخصی با لحنی غنایی که ویژگی بیشتر کارهایش بود، و نیز دارای نظمی هجایی و ابتکار در قافیه‌پردازی و ساختار بندبند.
۱۹۱۱
دیدار با سرگئی افرون.

۱۹۱۲
ازدواج با افرون
دومین کتابش فانوس جادویی را بیرون داد.
دخترش به دنیا می‌آید.

۱۹۱۳
انتشار از دو کتاب.

۱۹۱۶
از مسکو به پتروگراد می‌رود و دیدار با کوزمین، سلگیوب، یسنین، ماندلشتایم.

۱۹۱۷
افرون به ارتش سفید می‌پیوندد.

۱۹۲۰
دخترش از سوءتغذیه می‌میرد.

۱۹۲۱
نشر مسافت‌نماها، کاری همه‌سویه که همه‌ی مبانی‌ای را در بر می‌گیرد که کم‌وبیش در همه‌ی دوران شاعری‌اش پیداست: همه‌ی شعرها تاریخ‌گذاری و به ترتیب زمانی چیده شده بودند، و هر حلقه تحت موضوعی که همچون خاطرات‌نامه‌ای شاعرانه خوانده می‌شوند.

۱۹۲۲
انتشار مسافت‌نماها، کتاب یکم، شعرهایی برای بلوک، و جداگانه که نخستن شعر بلند و روایی‌اش را در بر می‌گیرد یعنی « بر توسن سرخ»
مهاجرت به برلین تا به افرون بپیوندد.

۱۹۲۳
پیشه را در برلین منتشر می‌کند.

۱۹۲۵
گرگوری پسر زاده می‌شود، و به پاریس روانه می شوند.

۱۹۲۸
نشر پس از روسیه در پاریس و پس از آن تنها برای خودش به نثر می‌‌نگارد، و همچنین کم‌وبیش دربست در باقی عمر خود

۱۹۳۲
مقاله‌های « در روشنایی وجدان» و «شعر و زمان» را می‌نویسد.

۱۹۳۷
افرون به اسپانیا می‌رود. آن گاه به اتحاد شوروی باز می‌گردد و اعدام می‌شود.

۱۹۴۱
به شوروی باز می‌گردد و ندیده گرفته می‌شود، «بینوا و بی‌یاور» در شهر یلابوگا در جمهوری تاتارستان دست به خودکشی می‌زند.

_________________________

” درست دیروز بود، زل می‌زدید به من “

 

درست دیروز بود، زل می‌زدید به من،

اکنون امّا روی می‌گردانید، عبوس و تاریک.

تا پرتو بامدادان می‌ایستادید،

اکنون، غراب ها جای چکاوک ها را گرفته‌اند.

***

من فقط ابلهی هستم، و شما همان قدر فرهمند،

دارید زندگانی می‌کنید و من دیرزمانی است کرخت گشته‌ام.

آی زاری های بی‌عمر و زمان زنان:

«دلبندم، چه کاری کرده‌ام؟»

***

همه‌ی خون ها و اشک ها صرفاً آب‌اند،

او در آنها حمام می‌کند، و پاکیزه می‌شود.

عشق نامادری است ـ نه مادر:

ستمگر است و بی‌انصاف، هیچ رحمی ندارد

***

کشتی ها دلدادگان ما را می‌برند و بادبان بر می‌افرازند.

به راهی سفید آنها می‌رانند و ره می‌سپرند.

در میان زمین، زنانشان شیون می‌کنند:

«دلبندم، چه کاری کرده‌ام؟»

***

دیشب، در کنارم، دراز کشیدی،

می‌سنجیدی‌ام با قدرت چین.

بعد ناگاه گذاشتی بروم،

و زندگی ـ سکّه‌ای ـ  افتاده بر خاک.

***

همچنان که در محکمه برای کشتن طفلی،

آنجا ایستادم، سردرگم بودم.

حتّی از میان جهنم، بر شما گلایه خواهم کرد:

«دلبندم، چه کاری کرده‌ام؟»

***

می‌پرسم از صندلی، می‌پرسم از بستر:

«چرا این همه درد؟ چرا زجر می‌کشم؟»

«او بوسه‌اش را ربود ـ مرگ را مقرّر داشته‌ای:

و اکنون، عزم کرده است دیگری را ببوسد.»

***

آموخته‌ای مرا تا در تَف آتش به سر برم.

اکنون در استپ یخزده- طرد شده‌ام.

این است آنچه، دلبرم، با من کرده‌ای.

«دلبندم، چه کاری کرده‌ام؟»

***

همه را می‌دانم ـ جدل نکن با من.

می‌دانم دیگر بار ـ دلداده‌تان نیستم.

جایی که عشق وارد می‌شود، آنجا، به‌تندی،

باغبان پیر مرگ دست به کار می‌شود.

***

چرا می‌جنبد درخت؟ سیب ها فرو می‌ریزند

یکباره زیر خورشید به بار آمده‌اند.

ببخشایم یکسره، ببخشایم یکسره،

دلبندم، ـ از آنچه همواره کرده‌ام.

 

۱۹۲۰

 

دسته: ترجمه | نويسنده: admin



ارسال نظر غير فعال است.

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image