برگه‌ها

می 2024
ش ی د س چ پ ج
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031
 
No Image
خوش آمديد!
سه شعر از سیّد رضا محمّدی پيوند ثابت

 

۱ ـ

نفرین به زندگی که تو ماهی من آدمم

نفرین به من که پیش فراوانیت کمم

نفرین به آنکه فرق نهاده ست بین ما

تا تو بهشت پاکی، تا من جهنمم

نفرین به خلقتی که مرا عرضه کرده است

من که تمام رنجم من که فقط غمم

آهسته تر به زندگی من قدم بنه

من گور دسته جمعی گل های مریمم

لب های من دو مار لهند و لورده اند

با بوی خون  به سینه فرو می رود دمم

ای ماه! مهربانی تو می کشد مرا

ای ماه! من سیاه دلم از تو می رمم

والا بلند خوبی عظمای مرحمت

نفرین به من که پیش فراوانیت کمم

 

۲ـ 

من از این‌گونه که گشته سپری خوشبختم

من به این زندگی دربدری خوشبختم

من نسیمم نفس آرای جهان دگران

به خوشی های جهان دگری خوشبختم

روز با وعده بیهوده شب خوشحالم

شب به امید نسیم سحری خوشبختم

ماهتابا !تو دارایی و عیشت خوش باش

من و ناداری و بی بال و پری… خوشبختم

ماهتابا تو همین قدر که در بی کاری

از سر کوچه ما می گذری خوشبختم

تن تو نقره بازار جواهر سازی است

من به دیدار تو در نقره‌گری خوشبختم

من همین قدر که در حلقه انگشتر شاه

دل درویش مرا هم ببری خوشبختم

من نسیمم چه کسی دیده نسیمی اهلی

من به این زندگی دربدری خوشبختم

سال ها رفت از این سان به جهان رد شده ام

باز از این سان که بگردد سپری خوشبختم

 

۳ ـ

صدا به کالبد تن به در کشید مرا

 صدا به شکل کسی شد به بر کشید مرا

صدا شد اسب ستم روح من کشان ز پیش

  به خاک رفت به کوه و کمر کشید مرا

 بگو که بود که نقّاشی مرا می کرد

 که  با دو دیده همواره تر کشید مرا

چه وهم داشت که ا ز ابتدای خلقت من

 غریب و کج قلق  و دربدر کشید مرا

 دو نیمه کرد  پس تو را کشید از من

پس از کنار تو این سو تر کشید مرا

میان ما دری از مرگ کرد نقّاشی

به میخ کوفته در پشت در کشید مرا

خوشش نیامد  این نقش را به هم زد و بعد

دگر کشید تو را و دگر کشید مرا

من و تو را دو پرنده کشید در دو قفس

خوشش نیامد بی بال و پر کشید مرا

خوشش نیامد تصویر را به هم زد بعد

پدر کشید تو را و پسر کشید مرا

رها شدیم تو ماهی شدی و من سنگی

نظاره تو به خون جگر کشید مرا

خوشش نیامد این بار از تو دشتی ساخت

به خاطر تو نسیم سحر کشید مرا

خوشش نیامد خط، خط،خط زد اینها را

یک استکان چای از خیر و شر کشید مرا

تو را شکر کرد و در رگان من حل کرد

سپس به سمت لبش برد و سر کشید مرا

 

دسته: شعر | نويسنده: admin


نظرات بینندگان:
م . محمدی مهر گفته:

شعر اول رو بیشتر دوست داشتم

م توانا گفته:

قربانت…
هر سه فوق العاده اما اولی و دومی منم

رستم عجمی گفته:

زنده باشی برادر شیرین سخن کابلی
ارادتمند شما و شعر های شما جوانان دوشنبه

سید محمد ناصری گفته:

بسیار زیبا بود . هرسه شعر تان
هرچه کوشش کردم که بهترین را انتخاب کنم یکی ازدیگرش زیباتر بنظرم جلوه میکرد . هرسه شعر شما اشعار جادویی است که انسان را به دنیای تصورات میبرد .. موفق باشی بسیار عالی

سید محمد ناصری گفته:

من ازاینکه گونه که گشته سپری خوشبختم
من به این زندگی دربدری خوشبختم

شایسته دانشجو گفته:

من هم واقعا شعر اولی را خیلی پسندیدم. تشکر جناب استاد!

مهرناز گفته:

سومین شعر محشره به نظر من آقای محمدی. حیف شد که رفتید. مارو ببخشید که قدر ندانستیم. ایران و افغانستان از یک پیکرند. به قول شاعر کاظمی شمشیر روی نقشه جغرافیا دوید و ما را جدا کرد وگرنه ایران میهن تو بود و هیچ کس با هر جفایی هرگز نخواهد توانست عشق به ایران رو از تو بگیره. ماهم دوستت خواهیم داشت و منتظر شعرهای جادوییت خواهیم بود

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image